۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

رهایی ما در گرو سوزاندن ریشه جمهوری اسلامی از خاک ایران است.

در چند روز اخیر به انواع و اقسام گوناگون در باب انتخابات خواندیم و شنیدیم بعضی سینه چاک کردند و بعضی دیگر که توصیه داشتند به ضرورت خالی نکردن میدان...
خوب نظر هست و به قولی دمکراسی یعنی این که هرکس بتواند در فضائی سالم و آزاد ابراز عقیده و نظر کند و حتی اگر چرند گوئی هم کرد مزاحمش نشوند بسیار خوب نظر هر دو طرف چه مخالف و چه موافق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران محترم ولی چرا یک نفر حتی به فکرش نرسیده بگوید چرا؟ به چه چیز؟ و به چه کس؟ و به چه اصلی باید پای بند بود تا به میدان آن موضوع یا مورد پا گذاشت! حرف از شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نیست حرف بر سر موجودیت نظامیست که از ریشه باطل است و فاسد هیچ چیزش مطابق با حتی کوچکترین اصول انسانی پذیرفته شده نیست چرا کسی نمی گوید که انتخابات یعنی چه؟ انتخاب برای چه موضوع یا چه جریانی؟ وقتی ریشه گندیده چه حرفی درباره میوه میتوان زد؟ شما خواهید گفت این نظام موجودیتی ملموس دارد قبول چرا ملموسش کردیم و کردید؟ در داخل کشور چه تعداد کاسه لیسان در تمام اقشار جامعه وجود دارند؟ و در خارج از کشور آیا کسی هست که کاسه لیس نباشد؟ روشنفکر ما عقیم شده وگرنه باید خیلی زودتر تنها وقتی که به پلید بودن فکر و عمل حکومت مذهبی پی بردند آنقدر شهامت داشتند که تحت هیچ شرایطی به موجودیت و ادامه حیات این نظام فکر نمی کردیم و نمی کردند و با مرگ تک تک مردم ایران موجب مرگ این حکومت میشدند مگر در همین دوران معاصر ندیدیم که مردمانی شهرشان را آتش زدند تا به دست نیروی بیگانه نیفتد مگر نیستند کسانی که برای پایداری مبانی اعتقادیشان به راحتی جانشان را در عملیات مختلف تقدیم مرامشان می کنند؟ واز شما سئوال میکنم خطرناکترین فاسد ترین بیرحم ترین دشمن مردم ایران مگر غیر از این حکومتیان اشغالگر هستند که ناموس وشرف و عزت و پاکدامنی و حیا و آبرو و فرهنگمان را به تاراج می دهند. نگاه کنید به گدا پروری این حکومت در ایران و خوار و ذلیل کردن مردم به دست خودشان قصه دو بند و نیم چرب دیگر برای ما کهنه شده پس چرا ایستاده ایم و فرو رفتن تخماق را در مقعدمان نظاره می کنیم و مطلقا به فکر چاره نیستیم تمامی روشنفکران و دست به قلم ها و بلند گو به دهان ها در خارج ایران خواسته و نا خواسته آب به آسیاب این حکومت میریزند و مجیز گویش هستند مصداق حکایت آن مردی هستند که کسی بر او می سپوخت کاردی بر کمرش دید و از علت حمل سلاح را پرسید٬ مرد گفت این کارد را بسته ایم تا اگر کسی برما نظر بد داشت او را بزنیم فاعل گفت من که نظر بدی ندارم گفت نه بابا کارتو بکن! این روشنفکران خارج نشین به تمامی آن مردند و در خصوص اصلاح شدن نظام و چرندیاتی از این دست حرف میزنند من از مجاهدین خلق بیزارم ولی در این وانفسا حرکت قهری آنان را می پسندم و کاش گروهی آزاد اندیش این صفت را داشت نه گروهی بدتر از آخوند ها که درست "مردم" را هدف قرار می دهند و دشمن خونی ایرانی هستند
چرا تمام روشنفکران داخل وخارج چهره اشان را به خون خضاب نمی کنند؟ چرا هر ایرانی به خود خیانت می کند وهر شیخ مفت خور را یک دشمن نمی بیند مگر رد صلاحیت رفسنجانی را یک خدعه نمی بینید این همان جنایتکاریست که در زمان قدرتش بزرگترین جنایات را در حق مردم ایران روا داشت
مسخره است که نخبگان ما در چنبره خدعه این دشمنان قسم خورده ایران وایرانی به اسارتی خود خواسته و بهتر است بگویم اسارتی از سر خود فروختگی گرفتارند
خشونت را باید کسانی نفی کنند که در برابر دشمن قرار ندارند خودی در برابر خودی نباید خشونت کند ولی در مقابل این تبهکاران دزد٬ عدم خشونت یعنی بی غیرتی حرف از شرکت یاعدم شرکت در انتخابات یعنی خود را به خواب زدن ودر خواب به فاحشگی تن دادن وادای خوابیدگان را در آوردن ما ایرانیان باید از همه چیزمان بگذریم ابائی از مردن و گرسنگی نداشته باشیم زن و فرزندمان را برای نابودی دشمن رها کنیم و تا سرنگونی کامل این اراذل با آنها بجنگیم و پس از پیروزی یک کودک شیر خوار آخوند زاده و آخوند صفت را زنده نگذاریم و همگی را مثله کنیم ما باید کینه را یاد بگیریم ما باید دشمن کشی را اولین و آخرین هدف خود قرار دهیم باید از گوشت بدن آخوند سگان را تغذیه کنیم باید دروغگوئی تاریخی اینها را برملا کنیم باید یکبار برای همیشه به تاریخ بفهمانیم نمی شود با ما شوخی کرد تاریخ که هیچ مردم کوچکترین وعقب افتاده ترین کشور دنیا به کشور ما به ملت ما برای تن در دادن به حکومت این جانیان ودلقکان تمسخر می کنند در هر کشوری تجاوز به ما را سهل می دانند هر کشوری که از ما به هرجهت ناراحت است داعیه حمله به ما را سر میدهد مهاجرین کشورهائی که ما با پول مردم ایران در سیاستشان دخالت می کنیم از زبان مردمانشان که در داخل کشورشان هستند مراتب نفرت خودرا از ایرانی ابراز می کنند وچقدر باید زحمت کشید تا به آن ها گفت این ما نیستیم که به شما آسیب میرسانیم این حکومت اشغالگر ایران است که باثروت مردم ایران چنین می کند ولی این استدلال هم پذیرفتنی نیست چون ما مردم اجازه داده ایم که این بی ناموس ترین وکثیف ترین قشر انسان نماها بر ما حکومت کنند
روشنفکر وظیفه ندارد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات را در ایران تجزیه تحلیل کند روشنفکر باید روح حماسه را در کالبد مردم ایران که فعلا لاشه شده بدمد به ایرانی بفهماند باید خونش را چون نهری روان کند و سیلی بیافریند تا آخوند در آن خفه شود ایرانی باید غیرتش را که در حال حاضر گربه خورده پیدا کند آن را در وجودش زنده کند گریبان از چنگ فاسق ناموسش بیرون کشد و خشونت درسیست که امروز باید آموخته شود کینه ها را باید تیز کرد آنقدر تیز که بعد از قرن ها هم کسی هوس نکند ایران و ایرانی را بی ناموس کند این آقای مشیری هرچند که از سواد مناسبی برخوردار نیست ولی قابل تقدیر است چون به نوعی ریشه آخوند را هدف قرا داده و همین موجودیت فعلی و کم سوادی و کم خردیش شرف دارد به میلیون ها بهنودها احمد زاده ها شازده رضای دوم ون گهدار ها و.. امثال این پا اندازان خود فروخته
ایران میماند وایرانی چون ققنوس دوباره از آتش نکبت آخوند به پا خواهد خواست ولی چرا این باز سازی این رجعت به انسان بودن را نسل امروز با کین توزی ودشمن کشی فراهم نکند؟
ماباید به هر قامت ایستاده ای چه قامت یک درخت چه تیر چراغ برق چه مناره های کثیف مساجد چه بر دستان به آسمان گشوده نیالوده٬ لاشه چنین حیوانات انسان نما را بیاویزیم ما باید در دریای خون خود تن شستشو کنیم وباید مرداب ها از خون آخوند وآخوند دوست وروشنفکر بی غیرت درست کنیم
نوشتن از سر درد میتواند بازگوئی سخن تمامی دردمندان باشد زیرا در کشور من که همسربه حریف داده از فرط فقر وجود دارد٬ خیل فرزند وبرادر وخواهر از دست داده وجود دارد٬ رفاه طلبان و بی غیرتان مرفه لاشخور وجود دارد... باید روشنفکر در جمعیت حالت هیستریکی "جمع ستمدیده" را ایجاد کند تا در نعره های انتقام جوئی ملت شرف برباد رفته٬ نسل آخوند واخوند صفت منفجر شوند بترکند از صدر مشروطیت در احزاب کمونیست در گروه های مخالف مسلح و در هیچ یک از احزاب وگرو ه ها و در سلنطت تمامی شاهان سرزمین من که هرکدام فاسد تر از دیگری بوده اند بپاخاستنی خوب دیده نشده... بک باره باید یک صفحه تاریخ برای همیشه به حماسه کین توزی ما مردم ستمدیده بر علیه همه ستمگران و در راس آن طایفه ی دین فروشان به خاک و خون کشیده شوند وتمام سازه های منتسب به آنها بدون توجه به آثار تاریخی آنها با خاک یکسان شود این کار شاید قدم کوچکی باشد در جهت آموزش انسان در زمین برای کمک به مهاجرت خدای دین فروشان شود چون تا این کشتار تا این کین توزی وجار زدن آن در جهان نباشد خدای ملعونی که پیامبران دروغپرداز به زمین آورده اند کماکان در زمین جا خوش کرده وآش همین آش خواهد بود وکاسه همین کاسه
به جای هر حرفی برای خونبارش جار بزنید نه یک تن دو تن بلکه تمامی آخوند های ادیان مختلف و در آغاز اسلام را مستحق مثله شدن اعلام کنید انتخابات بی معنیست و شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات ابلهانه انتخابات باید میدان بزرگی برای کشتار انخاب باشد میدانی که در آن عمامه ها به خون کثیف آخوند رنگین شود وایضا روشنفکران تحلیلگر انتخابات!

۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

پیوند مذهب و فسیل همیشگی و عمیق است

پیوند مذهب و فسیل همیشگی و عمیق است

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

گاردین ـ چاپ نامه سردار اخراجی سپاه م.الف به محمد نوریزاد

هویت این عضو اخراجی سپاه(م.الف) توسط محمد نوریزاد تایید شده:  اینجا بشنوید

۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

راه خروج از منطقه ی خاکستری سیاست چیست؟

اعتقاد به درستی کار دست اندرکاران سیاست یک اندیشه موهوم خودفریبانه و در بهترین برداشت٬ خوش بینانه ی ابلهانه است چون در تاریخ کوتاه ورود دمکراسی به کشورمان می بینیم که سیاستمداران در نهایت رذالت با همدستی روشنفکران و قلم به مزدان خود فروخته و استفاده از اندیشه پلید آخوندیسم ملت را به پشیزی فروخته اند
طبع بدبین ایرانی و داشتن سوء ظن اجدادی به طبقه بالا که برای باقی ماندن در مسند قدرت و ثروت به هر حقارتی از جمله نوکری بیگانه تن میدهند امریست طبیعی و به واسطه همین بدبینی هرگز نتوانستم دل به یک گروه دسته سازمان حکومت و هر تشکلی در این ایران ویران شده دل خوش کنم و دائم با تلخی در کام زیسته ام که به خودم مربوط است
اما این بار مطلب آقای نوری علا را که خواندم با تمام بدبینی به قشر روشنفکر دلم را آرام کردم که با ایشان همدلی کنم و نه از جانب خودم که از سوی شرافتمندان بی صدای دست کوتاه اسیر در وطنم و دربدر در سراسر عالم بگویم جانا سخن از زبان ما میگوئی
به تک تک استدلال این آقا در نابکاری حکومت فعلی ایران معتقد هستم و میدانم که نباید به این اندیشه بود که در ماده ی فاسد و ریشه پلیدی ذره ای امید برای اصلاح باشد و باور کنید شاید چنگیز و ایده هایش اصلاح پذیر بود هیتلر و حتی قذافی ممکن است جائی برای اصلاح پذیری داشته باشند اما اندیشه کثیف آخوند غیر قابل اصلاح است. این دندان لثه را به عفونت کشیده به قلب آسیب رسانده دردش جانکاه شده هیچ گریزی نیست جز از ریشه در آوردن و نابود کردنش به طور کامل حالا به چه میزان و مقدار باید درد کشید٬ چقدر خون باید داد و قربانی شد مهم نیست٬ بودن این حکومت به نابودی اصل و اساس منجر میشود این اجنبیان ایران را به باد میدهند و حتی وضع به آنجا میرسد که پیشگوئی آنکه گفت من بروم ایران ایرانستان میشود یک آرزو خواهد شد چون ادامه حکومت این بیگانگان بر ما دیگر نه از تاک نشان خواهد گذاشت نه از تاک نشان
و اما در مورد راه کار این بزرگوار فکر میکنم کمی خوشبینانه وآرمانی سخن فرموده اند حالا چرا؟
آقای نوری علا انتظار دارد درب این تشکیلات نو پا(جمهوریخواهان جدا شده) و به درک رسیده و گریبان رهاشده از به قول وی خاکستر پناهان باز باشد که مثلا مجاهدین خلق ورود کنند؟ مگر میشود؟ حضور این گروه در یک تشکیلات دمکراتیک ملت خواه سم مهلک و ویران کننده هر اتحادیست
توده ای ها ورود کنند؟ ایشان بهتر از من مشی خیانت کارانه این گروه را دیده وشناخته اند
سلطنت طلبان در این جمع مشارکت کنند؟ اینان پوسیده از دوران گذشته هستند و در کنار هر چه و هرکه قرار بگیرند فاسدش میکنند کما این که در کشورهای مثلا مترقی که سلطنتی هستند فساد موج میزند و مشتی کلاش و دزد به نام حفظ سنت خون مردم را میمکند
روشنفکرانی مثل آقای سروش بهنود کدیور و عصاره های خیانت را در جمع خود راه دهند؟ حاشاوکلا
اکثریت مردم کشورمان که مخلصانه سر زمینشان را دوست دارند آزادی را ادراک میکنند در متن خاکستری نیستند مذهبی و خرافی نیستند کمونیست و مجاهد نیستند و این گروه ها سازمانها و تشکل هائی که آزمون خیانت پیشگی را پشت سر گذاشته و در این راه ید طولائی داشته اند را نمی خواهند. مردم ما سرزمینی آباد آزاد و آبرومند را دوست دارند اما متاسفم که بگویم این خواسته ها بالقوه است بر روی بالفعل شدن آن ها غبار خرافات نشسته رنگ خیانت٬ این آرمانها را بیرنگ کرده و از سوی دیگر مردممان فعلا مشق دمکراسی را بلد نیستند سر در گم هستند فقر و بیسوادی و نگهداشته شدن در جهل از این مردم انسان هائی ساخته که قبل از هرچیز نیاز به چراغ دارند نیاز به پاکسازی روان دارند نیاز به رهائی از چنگال خونریز خرافه دارند ایرانی شکلش را دارد دکورش را دارد.. ما در رقص در آواز خوانی در شعر گفتن در سخنوری در داشتن استعداد آنچنان نشان میدهیم که بیننده و شنونده چه چه و به به نثارمان میکند اما عمق نداریم روشنفکرمان هم تا آش بی بی سه شنبه بپزد سه شنبه شب در جمکران ازدحام میلیونی میکنند
مردم ما متاسفانه هنوز در جمعیتی انبوه به تماشای مراسم دار زدن یک محکوم می ایستند و حکومت ها هم از این احوال و کردار ما به نفع خودشان تبلیغات کرده و میکنند
ما نیازمان به اتحاد است اما این کار را بلد نیستیم باید روان ما دیالیز بشود خونی که در رگ های جان ما جریان دارد فاسد است باید این خون پالایش شود توصیه آقای نوری علا با توجه به این که میدانم برخوردار از شعور و شناخت هستند چندان کار ساز نیست ایشان در اجتماعی بسر میبرند که میدانند مردم آن سرزمین تاوان داده اند تا امروز اینگونه زندگی کنند هرچند به آزاد بودن مردم کشورهای غربی و به اصطلاح متمدن هم باور ندارم اما کاچی بهتر از هیچی است ما به نصف وضع مردمان دنیای آزاد هم برسیم کلاهمان را می اندازیم هوا اما چگونه؟
اتحاد را از ریشه فراموش کنید زیرا "آگاه سازی و طی مسیری که به اتحاد و همدلی منتهی میشود" بر زمین مانده و اگر این بی توجهی ادامه داشته باشد ما تا انتهای جان در همین متن خاکستری برای تداوم بخشیدن به حکومت کوتوله های قدرت طلب باقی خواهیم ماند. نباید در دیگران حالت تدافعی و در عین حال انفعالی به وجود آورد باید به مردم گفت یا فهماند که ما ایرانی هستیم ما عرب نیستیم ما ملتی دارای شناسنامه هستیم اگر پیش آمد های زشت(شورش ۵۷) باعث شده از خود بیگانه شویم باید اشکال را از بین ببریم تعداد زیادی ایرانی مجبور به ترک وطن شده اند آیا این مردم که در اثر حادثه گرفتار غربت شده اند ایرانی نیستند؟ ملیتشان را فراموش کرده اند؟ تازه اگر هم چنین باشد بد نیست به خاطر داشته باشیم که ملت های دیگر چند نسل بعد از ما را هم جزو خودشان نمی دانند مثل این که ما ادعا میکنیم مسلمان هستیم در حالیکه مردمی که خاستگاه اسلام متعلق به آن هاست ما را رافضی میخوانند ما خارج از دین هستیم و با هیچ چسبی هم نمیتوانیم خود را به اسلام بچسبانیم هر چند ادعای خود خوانده خامنه ای رهبری مسلمانان جهان باشد که این حرف حضرتشان حکم بادگلو را دارد که فاقد خاصیت صدای خارج شده از جای دیگر است
پس ما باید و باید از شعار اتحاد در این دوران پرهیز کنیم ولی دعوت به طغیان خوب است دعوت به شورش خوب است مردم این را بهتر میپذیرند اتحادی در میانشان نیست نیروی تخریب و نفرت نهفته در جان ایرانی از حکومت است که در این زمان کار ساز است باید کوشش کرد ترس را در مردم از بین برد و خشم کورشان را بر علیه حکومت ستمگر برانگیخت ما در حال حاضر به اتحاد از سر شعور نیاز نداریم(چون امکانپذیر نیست) و اگر هم داریم زمانش وقتی دیگر است٬ ما به اتحادی بر خاسته از نفرت و خشم نیاز داریم٬ ما به دریافت و آگاه شدن از فاسد بودن این حکومت نیاز داریم تا شاید بعدها در یک زمینه نسبتا آزاد به آگاه سازی مردم برای داشتن پیوندی از سر شعور پرداخته شود که دیگر آخوند یا هر ایسم دیگری برسرمان تیغ ستم نکوبند

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

با نانخوران رفسنجانی بجایی نخواهیم رسید

مست داریم تامست! مستیست که از درد به مستی کشیده شده و مستیست که از بیدردی مستی میکند... به نوشته آقای بهنود مبنی بر این که چقدر زمان طول کشیده تا اندیشه خشونت از ذهن آدمی دور شده فکر میکردم و قصه ای به خاطرم آمد٬ یک تفنگ بادی برای پسرم خریده بودم و یکروز با این تفنگ گنجشکی را هدف قرار داد و بلافاصله گریه کرد نوازشش کردم و جایزه ای برایش خریدم و بسیار ستودمش که اینقدر رقیق القلب است و چند روزی گذشت که به من گفت بابا٬ من باید یک موضوعی را به شما بگویم٬ آن روز که گنجشک را زدم و گریه کردم میدانی علت گریه ام چه بود؟ گفتم نه گفت من از شادی این که توانستم گنجشک را بزنم گریه کردم و بعد این من بودم گریستم.... و باید بگویم کسی برای مرگ انسان گریه نمیکند اگر میکرد دنیا جز این بود نه گوانتانامو وجود داشت و نه بازداشتگاه کهریزکی و نه پائین انداختن جوانان حق طلب با دست و پای بسته از پشت بام و نه کشتار آدم ها به وسیله تک تیراندازان. دنیا و وقایعش قرصی است که بسیار تلخ است و متاسفانه اثر درمانی هم ندارد اما بر روی آن لعاب شیرین کشیده اند تا دیگران فریفته شوند که در طول تاریخ شده اند
آقای بهنود میفرمایند جوانان ما بی شکیب هستند٬ آقای بهنود از عدم شعور مردم ما حرف میزند و آقای بهنود بسیار رندانه از کنار مسائل میگذرند٬ از زندانی شدنشان نمیخواهند حرف بزنند و از دیگر کسان که با او در بند بوده اند سخن میگوید و اظهار لحیه میفرمایند که من دوست ندارم از خودم بگویم! از خودت چه بگوئی؟ هرکس نداند خودت که واقفی چگونه از زندان آزاد شدی و چگونه امروز در سایه عافیت از کیسه چه کسانی ارتزاق میکنی و با آسایش و آرامش روزگار میگذرانی
آقای بهنود راحتی را با وجدانش معامله کرده و امروز به جوانان توصیه میکند که ارام باشید و نمیداند که در زیر بار ظلم و ستم شکیبائی معنی ندارد جوانان ایران سرشار از توان نبردند و میدانند نظامی که سرتا پا از دروغ و نیرنگ ساخته شده و تار و پودش از جرم و جنایت به هم تنیده ذره ای امکان برای اصلاح شدن ندارد بهنود که سخنم خطاب به اوست تنها یک شخص نیست "یک جریان است" تقریبا به چندین دهه پیش مربوط است البته اگر دور تر نرویم و میرزا ابراهیم خان کلانتر را به حساب نیاوریم٬ بهنودها و آدم های این طیف فروغی ها هستند که امروز اخته شده اند ولی حتی به اندازه فروغی خائن هم جربزه ندارند. لزومی ندارد که اینگونه خود فروختگان دزد به نام روشنفکر آنالیز شوند همین که ابرام واصرار دارند که جمهوری اسلامی را اصلاح کنند سند خیانت خود را امضا کرده و به خون جوانان شهید کشورمان خیانت کرده اند
در برابر صدام اگر کسی کشته شد فردی بوده مسلح که اگر فرصت پیدا میکرده با سلاحی که داشته طرف مقابل را میکشته و خوب طبیعیست که کشته هم بشود نبردی بوده برابر ولی جوانی که توسط دیکتاتوری حاکم و به جرم آزادیخواهی در خیابان کشته میشود یا در زندان بعد از مورد تجاوز قرار گرفتن "کشته" میشود با خودرو از رویش رد میشوند و تک تیر اندازان هدف قرارش میدهند به معنی واقعی شهید است و جمهوری اسلامی شقی جنایتکار فاسد آن هم فسادی که تمام پیکرش را بویناک کرده مرتکب این اعمال شده و تا باشد چنین خواهد بود و بهنودها و هواخواهان اصلاحات خواسته و به عمد از اصلاح این سیستم خون آشام حرف میزنند جوانان ما بی شکیب نیستند خرد ورزند و میدانند که این موج مسلط که روی تمام غاصبان گذشته ایران را سفید کرده اند تحت هیچ شرایطی اصلاح شدنی نیست مثل یک پیاز گندیده لایه لایه تا مغز فاسد هستند و تنها خرافات مستولی بر مردم ایران کماکان این اجانب را بر سر قدرت نگهداشته و اگر این روشنفکران حامی دیکتاتوری متوجه باشند و فقط نفع طلبی آنان را به خفه ماندن وادار نکرده باشد میبینند که تمام توجه آخوندها به گسترش خرافات ونهادینه کردن آن است به اعزام مبلغ به هر بهانه به روستاها توجه کنید به برگزاری مراسم مذهبی چه از نوع جشنش چه عزایش توجه کنید که چگونه در گسترش این مقوله تلاشی بی وقفه دارند
پس تاریخ یک دور زدن همیشگی رویدادهاست٬ ته خط نقطه سر خط. دیروز بی رودربایستی میکشتند و امروز با لعاب دموکراسی و گسترش آن میکشند نمیگویم بن لادن چی بود آن هم کثافتی بود تولید همین جهان خواران و وقتی او را کشتند در بوق وکرنا کردند که بله ما کشتیم شپش کش شش پا را! در حالی که تروریست زائیده دست آمریکا روسیه چین و با ابزارامثال ایران وطالبان و القاعده بوده و هست.
آقای بهنود با "شمایان" هستم نه با شما٬ سر از گریبان تجاهل بیرون بیاورید و دریابید که حداقل مردم ما به چه نیازمندند اگر در تامین نیاز واقعی آنان که زدودن خرافات که برای پیش شرط آزادی ضروریست کاری کردید نامتان از بد نامی به لیست آزادگان اضافه خواهد شد خود دانید
و به عزیزانی که چیزی درباره این فعلا خیانتکاران بالقوه مینویسند و باد به آستین آنها می اندازند باید گفت که راه را به خطا میروند و ناخواسته به دشمن خدمت میکنند 

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

درخت بی بار سایه دارد روشنفکر بیعار چه دارد؟


شبانه درس میخواندم و روز کارگری میکردم سخت و توانفرسا... آنزمان اوج فعالیت توده ایها بود و من٬جوانکی بودم و برادرم که بعدها حاجی شد از اعضای رده بالای حزب کمونیست که با او در این مورد تضاد عقیده هم داشتم. موقعیت آنروزها بگونه ای نبود که بشود از کمونیست انتقاد کرد در تمام دنیا رواج داشت و بیشتر محبوب جوانان بود و خلاصه آقای لنین کعبه آمال همه ی مردم بخصوص طبقه محروم بود که الا ماشاالله کشور ما همیشه از این طبقه اشباع است. من به برادر ارشدم عرض میکردم که بزرگوار٬ خر داغ میکنند! از کباب خبری نیست و یک روز برادر بیچاره من در روزنامه کثیر الانتشار و به مد آن روز نوشت: بدینوسیله (که بعد متوجه شدم وسیله اش چه بود) از حزب منحله توده برکناری و انزجار خودم را اعلام میدارم. راستش ما خانواده فقیری بودیم مثل اکثر خانواده های شهرمان و برادر من نه دست داشت که بر سر زند نه پا که بر در زند و بعد که از حزب استعفا داد٬ شهرداری با وجود این که به بیسوادان پارتی دار پست و مقام میداد به برادر تحصیل کرده و شاعر من آن هم از روی لطف و بعنوان جایزه مقام رسمی باغبانی را اعطا کرد که با تلاش مستمر خودش رسید به بازرس ساختمان و لفت و لیس کردن و سرانجام آن کمونیست دو آتشه دیروز شد حاج آقا! و به قول مادر خدا بیامرزم من بدبخت از ریشه ای دیگر و تباری دیگر بودم! که زرنگی برادرم را نداشتم که با رسیدن به کوره سوادی هیچ کس به حسابم نیاورد و بعد از بیست سال به قول طلبه ها دود چراغ خوردن درآمدم به اندازه نان و آب روزمره ام هم نشد و همیشه از خجالت باز هم به قول مادرم باید قربیل جلو صورتم بگیرم که در برابر خواسته های خانواده کمتر شرم ببرم
حالا چرا این ها را نوشتم
راستش دلم میخواست از آقای مسعود بهنود که اخیرا فرمایشاتی داشته اند بپرسم چرا شما به واسطه موقعیت و شهرت و سرشناس بودن بین مردم و داشتن قلم خوب و مطالعات فراوان و صاحب آثار و نوشته های فراوان بودن احساس مسئولیت نکرده و برای دگرگون شدن جامعه خرافات زده ایران با سحر قلم و جادوی کلام نمیکوشید تا این دین و بخصوص مذهب ویرانگر شیعی را و از مغز و روح انسان های اسیر در زنجیر خرافات غبار روبی بفرمائید؟! اما یادم آمد که این آقا در مصاحبه اشان فرموده بودند که من حتا به بچه هایم هم نصیحت نمیکنم و بخودم گفتم پس تو چه انتظاری از ایشان داری که برای تنویر افکار مردم وطنمان دست به قلم ببرد؟ اینان در بستر عافیت خفته و نان به نرخ روز خورند و دامن از ورطه ها کشند...


 گفتم که فعلگی میکردم و البته هر جا و به وسیله هر صاحب کاری که به کار گرفته میشدم٬ بله یکروز در شرکتی که کندن جای لوله های نمیدانم آب گاز یا فاضلاب شهری را کنترات گرفته بود به حفاری مشغول بودم که به یک قطعه سیمان برخوردم بسیار سخت بود و دم کلنگ به آن بی تاثیر! ماجرا را به سر کارگر گفتم و او قلم چکشی دستم داد و گفت: تکه تکه و ذره ذره از سیمان بتراش تا از این قسمت عبور کنی و سرانجام به هر سختی و با تاول زدن کف دستم از آن گذشتم و امروز با یادآوری این خاطره به این فکر کردم که شاید ذهن مردم ما منجمدتر و سخت تر از آن سیمان نباشد و نه توان روشنفکران ما از جمله آقای بهنود کمتر از آن قلم و تیشه که بر سله ی سخت خرافات مردممان بی اثر باشد اما چرا کسی همت نمیکند؟ فقط غیرت٬ شهامت٬ قانع بودن و با شرف بودن لازم است تا پیشگام شد و به کندن ذره ذره این صخره از روح مردم پرداخت تا حسین مظلوم دروغین٬ کثافتش از ذهن مردم پاک شود٬ تا کسی برای رقیه و سکینه و فاطمه یعنی فرزندان دشمنان قسم خورده ما ایرانی ها گریه نکند تا کسی برای دشمنش تکیه بر پا نکند و عزاداری ننماید... و این امر مهمی است که تا به منصه ظهور نرسد٬ تا این زنگار از روان مردم ما پاک نشود از غوطه خوردن در این جهل سنگین نجات نخواهیم یافت و دین فروشان از این جهالت بهره برده و از گرده ما مردم پائین نخواهند آمد کافیست مردم آگاه شوند محصول کار این اجنبی پرستان مفت خوار٬ اشاعه دروغ و نیرنگ و تزویر است برای سو استفاده از زحمات مردم و امروزه٬ چپاول وغارت ثروت ملی ما
به ثروت باد آورده هزاران مثلا روحانی مسلط بر مردم ایران نگاه کنید و این را ذره ذره مثل کندن سیمان سخت به یاد مردم بیاورید و امیدوار باشیم که موثر خواهد بود باور کنیم اگر ما تا بن دندان مسلح شویم یا که هر شیخ را به درختی آویزان کنیم٬ اگر نظامی دیگر بر پا سازیم ولی روان مردم از خرافات دینی پالایش نشود این دیو سیرتان دین کار با لباسی تازه باز میگردند و با استفاده از خرافات جای گرفته در عمق ذهن ما مردم تسلط دوباره خود را احیا خواهند کرد این ها را باید در حضور خودشان به مردم شناساند باید به مردم گفت بگو مرگ بر یاد و نام محمد و علی و حسن و حسین و ببین هیچ نخواهد شد جز این که به آرامش روح خواهی رسید.. و اگر چنین باشد دیگر لزومی ندارد مرگ بر خامنه ای سرداد چون ریشه اگر خشکید پس از مدت کوتاهی شاخ و برگ پژمرده شده و فرو خواهد ریخت اما اگر درخت هرس شود شاخ و برگ و جوانه ی نو خواهد زد
آقای بهنود٬ من فکر میکنم که شما درد را بدرستی میدانی پس لطفا خودت را به تجاهل نزن. مثل سروش بی غیرت روشنفکر نما دعای ابو حمزه ثمالی را بگونه ای دیگر تفسیر نکن چون هدایت مردم به سمت نهضت سبز و راه امید سبز و زرد و قرمز و آبی همان هرس کردن درخت فساد است و رشد و نما دادن فرهنگ عزاداری و تکیه زدن و حسین حسین کردن و عقب ماندگی و فنا..
آقای بهنود٬ فراموش نکنید که شر فاسد را مطلقا نمی توان به افسد درمان کرد

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

دریغ است ایران که ویران شود

شاید تاختن به ایرانی محملی منطقی داشته باشد چون ایرانی که دهان باز میکندتا حد زیادی افاده ها طبق طبق و من منم عجب منم را متبادر میکند. وقتی در خارجه به واسطه نزدیکی تیپ و شکل ظاهری به عرب بودن متهم مان میکنند معترضانه میگوئیم "نو نو پرشن پرشن!" و نمیدانم چرا این را میگوئیم.. بخصوص حالا که همین عرب های از نظر ایرانی متعصب وحشی سوسمار خور با به داو گذاشتن جان برای کسب آزادی میدان مبارزه ی واقعی را ترک نکردند ما ایرانی جماعت بخصوص از نوع خارج نشینش هیاهو راه می اندازیم که چرا مردم ایران غیرت به خرج نمیدهند. در مازندران یک عده برای به دست آوردن چوب تبر زنی میکردند تعدادی هم همراهشان به جنگل میرفتند شغل این عده نه تبر زدن بود نه مسئول تدارکات بودند ولی کارشان مهم بود به این ترتیب که وقتی تبر زن به تنه درخت ضربه میزد یکنفر از آن جماعت همراه هن میگفت این جماعت هن زن مثلا مکمل کار تبرزن بودند و بعدها که تبر زنان به حماقت خود پی بردند هن زنان را از کار محروم کردند و قرار شد هرکس تبر میزند خودش هم هن اش را بگوید مثل این روزهای ما که وقتی مردم با شجاعت پاک دلی و آزادگی بی محابا به خیابان ها میریزند مرگ بر دیکتاتور سر میدهند و در این راه جان میبازند به زندان میروند شکنجه میشوند و مورد تجاوز قرار میگیرند هن زنان خارج نشین هورا میکشند! نوری زاده برای کشته شدن فلانی و شکنجه بهمانی آه سرد میکشد و چون به خلوت میرود "بیشتر میخواهد!" و به ریش هر چه مبارز است میخندد... یا سروش و سازگارا و جوجه های تازه سر از بلون در آورده ای مثل معصومه خانم جدیدالولاده٬ که هم مینویسند و وراجی میکنند و هم کناری زیرسایه درختی نشسته و برای تبر زنان هن میفرمایند. جوشش و خیزش مردم را میدزدند رهبر سازی میکنند در صورتی که تاریخ کشور ما به روان ترین بیان میگوید که رهبری در مملکت ما وجود نداشته مگر این که بعد از رسیدن به قدرت٬ خون بارش ایجاد کرده و باز گلی به جمال قدیمی ها.. خودشان بلند میشدند جنگ میکردن و در اثر تلاش شخصی شاه میشدند اما حالا هزار خیانت مرتکب میشوند و یک باره پشت سنگر دزدی٬ قدرت قاهره ای کمین میکنند و عنوان رهبری را میخرند و اگر موفق شدند که به مقامی برسند با مردم مقابله میکنند و مخالفان را از دم تیغ میگذرانند نمونه اش را تازه و برشته داریم خمینی جانی دروغگو و قشر همپالکی او یعنی جرثومه های فساد مسما به آخوند
و اینک در آستانه فصلی سرد قرار نگرفته ایم. ما یا در خود فصل سردیم یا در اوج تابستان حد تعادلی نداریم ولی بی تعصبی داریم از همین عرب ها هم ارث برده ایم و مخصوصا از مکتب شیعه که نمیدانم با این همه گسترش دانش و جهان دهکده ی جهانی شدن چگونه ما به فصل اعتدال نمیرسیم چرا خرافات مثل گری تمام سر و گردنمان را گرفته و هنوز خود را کاکل زری میدانیم؟ چرا اینقدر رشد پیدا نکرده ایم که هنوز فریب امثال نوری زاده بهنودو سروشها را میخوریم.. مگر یادتان نیست که جوانان دیروز توسط آقای علی شریعتی تا دسته خوردند و جوانان امروز تاوان آن بی مسئولیتی و خیانت او را پس میدهند؟ ما زخمی هستیم ما درد این سرطان را با پوست و گوشت و استخوان حس میکنیم و میدانیم که سرطان مذهب تا دورترین نقطه پیکرمان را گرفته اما درد را که متاسفانه مسری است پنهان میکنیم و میخواهیم در این دوران دگرگون شده آن را به فرزندانمان هم منتقل کنیم
آخر نگاه کنید٬ ما آدم بودیم ما در دوران گذشته ساواکی داشتیم ولی از شغل خودشان خجالت میکشیدند عملیاتشان را محرمانه و در نیمه شب ها انجام میدادند ولی در سایه وقاحت فقیه٬ امروزه الا ماشاالله لباس شخصی داریم و کارشان را هم دوست دارند و قبحی احساس نمیکنند آنقدر شکنجه گر و تک تیر انداز قاتل زیاد داریم که به دیگر کشورها هم صادر میکنیم و در سوریه این جانیان ایرانی به کشتار آزادی خواهان سوری میپردازند
 چرا ما فاسد شده ایم موج وجنبش وگروه ودسته سبز وزرد وقرمز همه سر وته یک کرباس هستند امثال نوری زاده ها تک تیر اندازان وشکنجه گران روح مردم هستند اگر در دوران شاه عده ای شکنجه گر بودند با تمام زشتی کارشان اثری باقی نگذاشته اند نهایت چند نفری را شکنجه کرده یا کشته اند که باید گفت زشت وپلید بوده اما اثر کار شریعتی از بین رفتنی نیست یا باید سال ها تلاش کرد تا زخم عمیق وارد شده توسط این خائن کمی بهبود پیدا کند و ریزه خواران وآب به آسیاب جمهوری اسلامی ریزان فعلی که به عمد نامشان را تکرار میکنم همان شغل کثیف تک تیراندازی و شکنجه روان ایرانی را ادامه میدهند. اینان خود پلیدند و سروش وسازگارا ونوری زاده وکدیور وبهنود وامثال این فاسدان کماکان به کار خود ادامه میدهند و به جای استفاده از قلم وکلامشان برای بیرون کردن مردم از دنیای خرافات و هدایتشان به سمت نور آگاهی کماکان سنگ کسانی را به سینه میزنند که اگر بر گرده مردم سوار شوند همین معرکه دوباره برپا خواهد شد ومحمد وحسن وحسین اگر فعلا با عمامه سیاه بر شعور مردم گه میزنند در دور بعد با لباس سبز همان ریدن را تکرار خواهند کرد
ما چه بپذیریم چه نه ناموس وشرفمان را پیامبر وائمه وپی آمد آن آخوند ها بر باد داده اند و آیا حال وقتش نرسیده هرچه که تاکنون ما را به ادبار کشیده دور بریزیم حالا اسمش پادشاه است ولی فقیه است کمونیست است مجاهد است موتلفه است مشروطه خواه یا مشروعه خواه است از گروه آمریکائیست یا انگلیسی با روسیه وچین است یا با فرانسه احمد رفعت است یا شاهید خانم درخشش است یا جمشید چالنگی بنی صدر است یا مقتدا صدر نمیدانم هرچه که هست و برای رنگ کردن ایران و ایرانی کمر همت بسته دور بریزیم خودمان باشیم دور از عرب و سوگواری های جوک مانند و تظاهرات مستانه البته مست های ولایتی و مستی کردن آنان
آیا میشود آدم باشیم و ایرانی و در آینده کسی ما را به جرم اظهار عقیده و حرف زدن از حقمان شکنجه نکند به دار نکشد به زندانمان نیندازد و به عزیزانمان در زندان تجاوز نکند؟
باور کنید همه ی این حقارت ها را مذهب و کباده کشان این میدان بر سر ما آورده اند
باز هم عرض میکنم سبز وزرد وقرمز سیاه را به دور بریزیم وایرانی خالص باشیم حداقل به اندازه آن توسی خوابیده در غربت توس

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

درخت کوچک من به باد عاشق بود٬ به باد بی سرانجام.. کجاست خانه ی باد؟

زنده باد اسلام زنده باد سیاست جمهوری اسلامی! این شعار را تقریبا تنها وارث تمام اپوزسیون های خارج از کشور یعنی برادران کدیور مهاجرانی مجتبی واحدی و اردشیر خان امیر ارجمند و اعوان و انصارشان در خارج از کشور سرمیدهند و فکر هم میکنند مردم یونجه میخورند و اصلا نمی فهمند اینان که خود را در راس هر حرکتی قرار میدهند از سابقه نوکری نظام برخوردارند و سهم شان کم شده و از بزرگ رانده شده ی سارق٬ هاشمی رفسنجانی ارتزاق میکنند و تریبون ها را در اختیار گرفته اند و حالا سئوال اینست اپوزسیون خارج از کشور کدام گروهیست که مقبولیت یا وجهه ملی دارد؟ ایشان پس از ۳۲ سال اقامت در خارج از کشور چه فعالیتی جز هیاهوئی برای هیچ داشته اند؟ تنها گروهی که انسجامی نسبی و رهبری تقریبا واحد داشتند مجاهدین بوده اند که جمهوری اسلامی از داشتن چنین مخالفی با دمش گردو میشکند چون این گروه منسجم با رهبریت واحد و پرسنل آموزش دیده آبروئی در نزد ملت ایران ندارد و به عنوان دراکولاهای مرده و خوابیده در تابوت متعفن خیانت به مردم ایران نامی بزرگ در تاریخ مبارزاتی خائنین همچون حزب توده و تمامی کمونیست ها برای خود ثبت کرده اند٬ میماند سلطنت طلبان که اصلا حرفش را نزنیم بهتر است چون این یکی را حالا به حق٬ که به نظر من به حق بوده و چه ناحق٬ مردم در ۳۲ سال پیش نفی کردند حالا کاری به حماقت پذیرش شیطان به جای آن شیطانک ندارم فقط میدانم که تعدادی دزدان بیت المال که چربی پول شاهی را هنوز بر سبیل دارند گهگاه در حسرت آن روزگار پر از دبدبه و کبکبه آروغ فندقی میزنند و بعضی هاشان از خوان کرم آقا رضای دوم بهره مند میشوند. تعدادی هم هستند که به صورت تقریبی منفردند و گاهی دم خود را به بعضی دسته ها و گروه ها هم می چسبانند که این جماعت فاقد پایگاه و جایگاه حتی اندک هستند مثل محسن سازگارا که در خیال٬ منتظر الوزارت است ولی بازهم تحت همان اسلام حالا اسلام خامنه ای یا رفسنجانی زیاد تفاوت ندارد چون این گونه افراد در هر حال خائن بوده و خواهند بود یک عده دیگر هم از کباب دودش را فعلا استنشاق میفرمیایند و بعضی اوقات پارسی میکنند بنا به موقعیت.. مانند فیل سوپ عبدالکریم سروش و در محدوده ی پا اندازی و دون تر از آن فیله سوپ نوری زاده همه چیز دان که خود را مرتبط با بیت الخلای رهبری هم قلمداد کرده و در آن جا هم  به گفته ی خودش آدم و خبرچین دارد!
این همه بضاعت مخالفین رژیم حاکم بر ایران است و شما فکر میکنید پس از آن راه پیمائی شکوهمند میلیونی که به هیچ دسته و گروهی تعلق نداشت حکومت متوجه نشده که چه کند تا این حرکت خود جوش تکرار نشود؟ هرچند جنبش قلابی راه سبز در صدد مصادره این خیزش خود جوش مردمی بود که هیچکس زیر بار آن نرفت ولی حکومت این مردم را سوق میدهد به سمت جنبش سبز و حتی موسوی و کروبی را به حصر خانگی میکشاند که وانمود کند اینان بودند که مردم را بر علیه نظام بسیج کردند در حالی که این چهره ها رسوایانی بوده و هستند که از آخور جمهوری اسلامی پروار شده اند و قصدی جز استثمار مجدد و کشیدن ملت در زیر عبای شیخی دیگر ندارند تا کنون چندین بار این نکته بیان شده که اکثریت خاموش یعنی مردگان خوابیده در گورستان ها! این حاکمان جنایتکار خود را در ذهن خرافی مردم به عنوان راهیان راه خدائی و وارثان کسانی که هنوز در اندیشه مردم ما جا خوش دارند معرفی کرده و با این ابزار مثل همیشه حضورشان در بین مردم خفاش وار بوده و خون آنان را میمکند و مردم نیز از وحشت روانی تاریخی که در باور نابخردانه ای نهفته است به محمد وحسن وحسین و در پی آن به اینان تمکین میکنند
این حکومت استعمار گر خارجی نیست که مردم ذاتا آنان را دشمن و مقابل خود بدانند مثل مردم هند که در برابر استعمار انگلیس با روش گاندی به مقابله پرداختند اینان "استعمار گران روح ما مردم ایران زمین هستند" و روش مقابله آنها با تکیه بر ذهن های بیماربوده 
و با معترضان به شقاوتشان به عنوان مردمی ضد قرآن و اسلام برخورد میکنند و رشد اندک فکری ما به آنان اجازه میدهد که بکوبند و شکنجه کنند و تجاوز کنند و در جایگاه خدا همه این کارها را به حق جلوه دهند اما دنیا که درگیر با خرافات نیست میفهمد که این جانیان چه بر سر ما مردم می آورند و درحد ناظر با ما اظهار همدردی میکنند اما این حق نیست که خارج نشینان ایرانی به طور اعم و اپوزیسیونها به طور اخص با آگاهی از روان خرافات زده اکثریت مردممان و آشنائی و با خبر بودن از ستمی که بر ایران و ایرانی میرود به دادن اطلاعیه و دعوت مردم به راه پیمائی آرام و آنهم در سکوت بسنده کنند در حالیکه راهی برای بر اندازی این نظام انسان کش وجود ندارد و نابودی این حکومت خائن بیگانه وحشی جز با زور امکانپذیر نیست و از میدان به در نمیرود جز با زبان خودش حالا با شماست که فریب جنبش های دروغین فرصت طلب را بخورید یا به اندازه مردم غیرتمند سوریه با اعتراض خشونت آمیز ظالم کش به مقابله با این مظلوم کشان بپاخیزید

۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

رستگاری ما در مذمت مداوم خرافات و راندن خیانتکاران نهفته است

مادر بزرگم خدابیامرز تحصیلات آکادمیک نداشت روزنامه نگار نبود از پول رفسنجانی سهمی نمیگرفت در ولایت ذوب نشده بود با چریکها حضرت عباسی رابطه ای نداشت یک کمی میتونست قرآن و مفاتیح بخونه.. از تیپ و کار کارلوس هم که آن زمان ها تروریست درجه یک شناخته شده در ایران بود و میگفتند با خلخالی سر و سری دارد خوشش نمی آمد ولی عاشق بهشتی بود میگفت ننه وسط دندان پیشین این مرد نشانه ی روزی زیاد اوست و وقتی که فرستادنش به بهشت کلی زنجموره زد که چه گوهری رفت و همیشه با این که اهل سیاست نبود اعتقاد داشت که زمین زدن این سید مظلوم کار اون مرتیکه کوسه است
 وقتی از کسی نقل قول میکنند باید کمی سرگذشتش را بگویند تا مشخص باشد فرمایش از کیست ولی متاسفانه جمله ای که از زبان مبارک مادر بزرگم نقل میکنم خیلی کوتاه است٬ تقریبا حرف ایشان میماند به عقل سرخ صدر المتالهین و افاضات بنده مثل دری وری هائی که به عنوان تفسیر برعقل سرخ نوشته و مینویسند.. بگذریم. ایشان فرمودند: ننه٬ بی بی از بی چادری از خونه بیرون نمیره! و این قضیه شده موضوع امروز ما که فلان جنبش راه و نیمراه و جاده مال رو٬ سبز و زرد و قرمز به خلق الله میتوپند که شما خفه مائیم که شاخ غولو شکستیم و تا حالا چند تا اعلامیه دادیم فراخوان داده ایم٬ آروغ آبدوغ خیاری زده ایم از کنار گود بارها فرموده ایم که لنگش کن چندین بار برای نداها و اخیرا برای هاله سینه به تنور چسبانده ایم و الخ به همین دلیل دیگران باید لب فرو بسته و گوسفند وار ما را دنبال کنند تا همین حکومت انشاله تعالا در لباسی دیگر تشریف بیاورند و روز از نو روزی از نو. آخر یکی نیست به این جماعت بگوید کدیور و مهاجرانی و امثال این اراذل که یا آخوندند یا مکلای در ذات آخوند برای ما مردم موجب و موجد تحول نیستند و در کوله ی اینها برای مردم به اندازه ارزنی آزادی وجود ندارد این ها که موفق به قبضه کردن قدرت شوند مجددا همین دیکتاتوری در لباس مثلا سبز یا آبی یا قرمز حسینی دوباره وارد خواهد شد و هر بار بعد از روی کار آمدن اوباش٬ مردم معمولی حسرت میخورند که چرا متوجه نبودند.. چرا امروز نمی بینیم یا نمی خواهیم ببینیم که ریزه خواران خان رفسنجانی با پول موقعیت فراهم میکنند سایت های بالا را میخرند آدم های مثلا روشنفکر را میخرند و هوادارانشان که زر خرید دلارند دهان دیگران را میدوزند؟ باید صادقانه به کارنامه این با شرفهای مبارز امروز نگاه کرد..
شاید اینکه مینویسم از جانب خیانتکاران به ملت و خلاصه تمام خائنین تاریخ غیر قابل قبول غیر انسانی و منافقانه قلمداد شود اما میخواهم بگویم٬ که "رفسنجانی موسوی کروبی کیانوری رجوی خمینی و خامنه ای شاهنشاه آریامهر سبزهای جعلی و سبزهای راه و نیمراه امید٬ قرمزهای بی دین و آخوندها(این البته قشر کیلوئی است٬بد و خوب ندارد) همه اشان از مدرس گرفته تا شیخ فضل الله کوری و قائد عظیم الشان و علی استخونی وحسین ابی نواب صفوی و هر گروه و دسته و طبقه ای که در ایران دستی در کیسه داشته اند خیانت کرده و موجب اصلی عقب ماندگی مردم و مملکت شده اند .. راستی ببخشید٬ امثال نوری زاده و آقای دکتر سازگارا از قلم افتادند که فکر میکنند و درست هم فکر کرده اند فریفتن مردم ما چقدر ساده است و برای اولی چه عایدی خوبی در کنار شامورتی بازی و کارچاق کنی هایش داشته و برای دومی چه خواب و خیالهایی را تجسم بخشیده.. بله عرض میکردم تمام این فضولات سر در آخور مردم٬ و مفت خوران گردن ستبر پر هیاهوی پوچ٬ که کاری در ردیف شکم کرده اند و درون بسیار پیچ درپیچی بوده اند برای هیچ٬ و تنها منبعی برای ریـ.. ٬ دشمن ملت ایران بوده و هستند و طبیعیست که من یا هر بجان آمده ای از قماش من به آنها اشاره کند ممنوع الکلام خواهد شد و ممنوع الحیات و برای من نیز٬ چون وقتی مقدسین تمام گروه هائی که نامبردم و ممکن است بعضی را از قلم انداخته باشم را در ردیف خائنین به مردم میشمارم باید به عنوان یک آشوب طلب مروج خشونت ضد ارزش٬ یک مخالف آزادی از گردونه خارج که سهلست معدوم شوم..
به این از آنطرف بزرگواران باید بگویم شما سبز هستید میتوانید تند تند اعلامیه بدهید فرا خوان بدهید تبلیغ کنید مخالف خودتان را از سایتی بیرون بیاندازید اصلا از دنیا اخراجش کنید پس توقع نداشته باشید که دیگری یا دیگران هم کاری کنند زیرا فعلا دنیا در دست امثال شماست! ایرانی و آمریکائی و اروپائی ندارد چون اگر داشت در تمام دنیا یک نمونه فقط یک نمونه نشان بدهید که کسی قدرتمند و حاکم باشد و زندگی فقیرانه را پس از جلوس به قدرت حس کرده باشد حال این شخص وزیر یک کشور مثلا آزاد باشد یا دیکتاتور یمن و لیبی و علی خامنه ای و هرکس دیگر... نمیشود٬ ولی مسائلی هست که باید به آن ها توجه کنیم بستن راه و نشان دادن چهره واقعی دیگران دردی را درمان نمیکند اعتقاد دارم که تمام سیاسی کاران ایران از زمان باز شدن پای اروپائیان و سپس آمریکائی ها و فعلا چینی ها و روس٬ متاسفانه به تمامی کثیف٬ خیانتکار آلوده و مال اندوز و عده ای بسیار از آنها خونخواره بوده اند با اینهمه در ریشه یابی اصل موضوع باید به یک مهم اشاره کنم و آن این که هرکس به دنبال آرمان شهر باشد ضمن حماقت کلاهش پس معرکه است پس باید خیر الموجودین را دریافت کرد و در عین حال نباید آزموده را دگر باره آزمود. ایران آلوده تر از هر مکانی در دنیاست شاید تعجب کنید اگر بگویم حتی از لیبی بحرین یمن و زیمبابوه٬ چون هرکدام از این کشورها دارای قابلیت تحول هستند و چون خرافه تا هرچه نه بدتر آنها را فاسد نکرده و کشور ما بدبختانه شده مهد خرافات... در این دوران یکنفر به نام ولی فقیه بر مردم و سرزمین و اموالشان حکومت که چه عرض کنم خدائی میکند و مگر غیر از این است که این شخص در ایران چه بخواهیم چه نخواهیم هوادار و سینه چاک و فدائی دارد؟ آیا در تمام وجود و سابقه زندگی و دانش و شعور این شخص٬ مورد خارق العاده ای وجود دارد؟ تنها میتوان اذهان ویران از خرافات مردم را موجب خدا کردن این فرد در قرن بیست ویکم دانست یعنی نداشتن اندیشه صحیح٬ پس وظیفه ای اگر در این دوران وجود دارد پرهیز از تمامی کسانیست که سر و تهشان به نوعی در مذهب است و واگذاری دین داری و تدین به خود مردم و زندگی خصوصیشان و بعد اقدام برای نابود کردن خرافات و تقبیح مردم از پیروی از خرافات در هر شکل و هر عملی و آن وقت کسانی میتوانند از زمره خائنان بیرون باشند و حکومت هم در دستشان باشد که فکر و ذکرشان فقط و فقط خدمت به مردم باشد نه فریب آنان به لطایف الحیل و در نهایت دوباره چاپیدن مردم و ویرانی کشور و مادام العمر باقی ماندن بر سریر


ضمنا اعلام میدارم غیر از پیروی از افکار قدیمی اما آزادیخواهانه ی مادر بزرگ خدابیامرزم به هیچ حزب دسته گروه سازمان تشکیلات دفتر دستک و حرم و حریمی وابسته نبوده و نیستم. فقط تفسیری از اقوال بی بی کردم

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

جمهوری اسلامی با تظاهرات سکوت از بین نخواهد رفت

یکروز یک پهلوان پنبه ای به تاجری که با کاروانش از این شهر به آن شهر میرفت و تجارت میکرد گفت: حاجی آقا شما برای بارگیری و پایین آوردن بارها از شترهایت چند تا کارگر و همینطور چند محافظ کاروان داری؟ آخر آن وقتها دزدها هنوز توی شهرها کاخ نداشتند و در جاده ها راهزنی میکردند٬ حاجی آقا گفت کل کارگر و خدمه و محافظ قافله ی من ۴۰ نفر هستند. پهلوان گفت خوب این ۴۰ نفر هم مزد میگیرند و خلاصه کلی دردسر هم دارند٬ من یک نفر هم میتوانم به اندازه آنها کار کنم و هم محافظت از کاروانت را بعهده بگیرم٬ چی میگی؟ حاجی پیش خودش حساب کرد اگر این بابا راست بگه چقدر به نفع منه هم پول کمتر میدم هم آذوقه کمتر مصرف میشه و هم با این جماعت سر و کله نمیزنم و بر همین مبنا به پهلوان گفت خوب چطور میخواهی این کار را انجام بدهی پهلوان گفت بارهائی که باید پشت شترها گذاشت کدامند؟ حاجی نشان داد و بعد از زمان کوتاهی دید بارها روی جحاز شترها سفت و محکم بار شده حاجی برای امتحان زور و قدرت پهلوان او را با چند تا از قلچماق های شهر به کشتی واداشت که پهلوان به سرعت پشت تمامشان را به خاک رساند و قدرتمندی خودش را ثابت کرد.. حاجی با خودش گفت راستی راستی که چه سودی کردم و راه افتادند به سوی شهری دیگر. چند فرسنگی که رفتند ناگهان راهزنان یعنی همان ها که امروز در شهر ها کاخ دارند ناگهان جلو کاروان را گرفتند و دستور دادند که حاجی وهمراهش تسلیم شده و اگر جانشان را دوست دارند کاروان را بگذارند و بروند. آخر آن دوران راهزنان هنوز زندان و شکنجه گاه نداشتند و راستش با انصافتر از راهزنان روزگار ما بودند حاجی آقا که منتظر هنر نمائی پهلوان بود دید طرف جنب نمیخورد.. رو کرد بهش گفت مرد حسابی مگر تو ادعا نمیکردی یک لشکر را حریفی؟ یک کاری بکن. اما دریغ از یک تکان  با آن یال و کوپال از مرکب پیاده نشد که نشد حالا نوبت دزدها بود٬ هرچه دزدان نهیبش زدند بازهم پهلوان خونسرد و ساکت از جایش تکان نخورد رهبر راهزنان عصبانی شد و دستور داد که پهلوان را از مرکب به زیر آورده و در ما تحتش چوب فرو کنند هنوز مقداری از چوب به ته ایشان فرو نرفته بود که بر افروخته شد و یکباره از زیر کار پرید و به سرعت تمام راهزنان را قلع و قمع کرد و بعد به حاجی گفت برویم. حاجی آقا گفت خوب مرد حسابی چرا همان اول نزدی همه اشان را از بین ببری؟ پهلوان گفت حاجی من اول باید عصبانی بشم آن وقت میتوانم مبارزه کنم ویک لشکر را شکست بدهم٬ حاجی گفت تو کی عصبانی میشی؟ پهلوان جواب داد هر وقت چوب تو کو.. بکنند دیگه نمیتونم جلو خودم را بگیرم حاجی گفت برگردیم شهر  پهلوان گفت چرا؟ حاجی گفت آنجا دلیلش را خواهم گفت وقتی به شهر رسیدند مزدش را داد و گفت برو به سلامت  پهلوان گفت چرا؟ حاجی گفت مرد حسابی تا تو بخواهی عصبانی بشوی دزدان همه چیز را به تاراج میبرند و من را هم میکشند چون همه ی دزدان که اینقدر صبر ندارند ضمنا ممکن است روش چوب تپاندن به ماتحت را اجرا نکنند٬ بعضی هاشان ممکن است آدم را ببرند کهریزک و کارهای دیگری غیر از چوب فرو کردن انجام دهند.. حالا این قضیه پهلوان پنبه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی ما اعم از اجناس داخلی و خارجی شده که با وجود آنکه به ماتحتشان همه چیز حتی چوب هم فرو کرده اند دست از پا خطا نکرده و فقط گهگاه خوابیده پارس میفرمایند و فعلا پهلوان پنبه اصلی ما شده "شورای هماهنگی راه سبز امید" که معلم سئوال طرح نکرده انگشتش را بالا کرده و داد میزند آقا ما بگیم! و کاش جواب "سئوال طرح نشده" را میدانستند. این جماعت همه را دعوت به سکوت میکنند خوب اگر این را طالبند که قبرستان ها پر از اکثریت خاموش است چرا زحمت میکشند و اطلاعیه صادر فرموده و مردم را به راه پیمائی سکوت دعوت میکنند؟ چرا اینها نمی فهمند یک گربه را هم باید با پیشته فراری داد؟ در سکوت گوشت را که گربه میبرد هیچ دنبه را هم خواهد برد. حالا یک مورد دیگر هم محتمل است و آن اینکه مگر مثلارهبران این گروه از جنس همین آقایان راهزن نیستند و مگر دزدانی نیستند که در حال فرار آی دزد آی دزد میکنند؟ راستش مانده ام که به این جماعت سینه چاک قدرت فعلا دور از آن چه میتوان گفت لطفا کسانی که لولهنگشان آب بر میدارد راهی نشان دهند

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

"نه به خشونت" مسالمت در برابر استبداد!

راستش تا مردم ما به تشک گرم و نرم و آغوش زنی و نان خشخاشی و کله پاچه و تفریحی آن چنانی کنار منقل و گاهی هم دور از چشم اغیار دمی به خمره زدنی داشته باشند و بزر گترین اقدام انقلابیشان خرده فرمایشات خوانده و شنیده از این طرف و آن طرف باشد و سفارششان به اهل و عیال آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه هرگز نخواهیم توانست حرکتی در جهت رهائی از چنگ و دندان انواع و اقسام دیکتاتوری داشته باشیم
قصد سرزنش خود و به قولی خود زنی نیست٬ ما ملت شریف ایران چه بپذیریم چه نه متاسفانه از کمی غیرت و کاستی شعور برخورداریم ما گرفتار خرافات هستیم و همین امر موجب شده ترسو هم باشیم و هر حرکت اجتماعی ما نیز به حرکت نخ های عروسک گردان وصل باشد. فریبمان میدهند و ما عبرت نمیگیریم به نام این و آن سوارمان میشوند برایشان عزاداری میکنیم به ناموسمان تجاوز میکنند کم کم برایمان عادت میشود بجای این که دشمن را بشناسیم و با تمام توان به مقابله اش بلند شویم با خودمان ستیز میکنیم بیگانه پرست شده ایم تاریخ را نمیخوانیم از شیادانی که برایمان تاریخ میسازند تبعیت میکنیم دم از مدارا و عدم خشونت میزنیم در حالی که با "خشونت" تمام ما را سر کوب میکنند آقای کدیور فرار کرده و با چسبیدن به بیضه اسلام در دیار کفر دم از روش مسالمت جویانه میزند و کمکهای خارجی را غیر ضروری و حتی مضر میشمارد
رضا خان با قدرت انگلیسی ها و کارگردانی آیرونساید سر کار آمد ولی گلی به گوشه جمال چرکش که هرچه بود ما را از یک ویران کده به مردمی دگرگون شده و باب طبع روز تبدیل کرد ولی خمینی فاسد که باز با کمک همین سرویس های اطلاعاتی خارجی روی کار آمد و تبلیغ شبانه روزی بی بی سی را اگر فراموش نکرده باشیم دم خروسی بود که از زیر عبای این ابلیس بیرون زده بود٬ بدترین ننگین ترین خفت بار ترین دوران ظلم و دیکتاتوری را به کشور و ملت ایران مستولی کرد که حتی با توجه به تاریخ کنونی و سیر ترقی و پیشرفت انسان دورانی سیاه تر از دوران قاجاریه را برای ما رقم زده و اسلامی را بر ما تحمیل کرده اند که از آغاز تاریخ مصرفش گذشته و جنس فاسد به ما قالب شد و مسموم شدیم و بیش از 1400سال مسمومیت را در خونمان حفظ کردیم و هنوز هم عکس حضرت عباس را روی دیوار مستراح میبینیم و الله و محمد را روی پوست گوساله و دنبال تخته کشتی نوح هستیم که رویش نوشته شده الله و محمد و علی فاطمه حسن و حسین... خوب ما ملت با این مسمومیت شدید که حداقل در این دوران کمی گنه گنه نمیخوریم تا این کثافت ها را بالا آورده و معده شعور را پاک کنیم قابل سرزنش هستیم یا خیر؟ ملتی که در خرافه دست و پا میزند و راه های اعتراض مسالمت آمیز بر جلاد را جستجو میکند یا در این راه امر بر طیف دیگری که اقسارش را میگیرد شده قابل فحش خواهر ومادر خوردن هست یا نیست؟ عزیزان فحش خواهر و مادر حرف است این جنایتکاران این فحش ها را عملا روی ما تجربه کردند دخترانمان را اول گائیدند بعد اعدام کردند به جوانانمان تجاوز کردند و ببه دارشان کشیدند دست و پای دانشجویان را بستند و از پشت بام به زمین پرتابشان کردند و کشتند و همه اینها را به نام اسلام بر ما روا داشتند... اسلام کثافت آفت جان ما مردم است باید مانند کلام بر آمده از خودش با او برخورد کرد هرگاه به دشمن رسیدید بزنید گردن هایشان را چرا ما گردن کلفت این خوک های اسلامی را نزنیم؟ البته با پوزش از خوک که با آخوند و متابعان کور اسلام یکی گفتمش
ما مردم برای رهائی از دست آخوند های دیکتاتور برای نجات از چنگال اسلام ناب گه در گه محمدی نیاز به ابراز شدیدترین و خونین ترین خشونت ها را داریم. یکروز تداوم حکومت ننگین مردکش نامرد پرور این حیوانات عمامه به سر و مکلاهای کاسه لیس و آتش بیار معرکه اش٬ به مراتب ویران کننده تر و غیرقابل جبران تر است از آثار خشونت و قیام مردم بر علیه کلیت "جمهوری اسلامی". باید جان بدهیم و جان بگیریم باید با کشور های دیگر که به مخالفان رژیم آخوندی کمک میکنند مذاکره کنیم قبل از این که بخواهند مثل عراق و افغانستان ما را اشغال کنند از آن ها طلب یاری کنیم هیچ اجنبی برای ملت ایران خطرناکتر از این حکومت اجنبی نیست ما ایرانی هستیم ما به ایران تعلق داریم با تمام کشور ها دوستیم دشمن هیچ ملتی نیستیم حتی با عرب ها سر ستیز نداریم باید اول مشی ایرانی بودن را انتخاب کنیم از خشتک اسلام و بوی تعفنش دور شویم درک داشته باشیم که فلسطین و اسرائیل امورشان به خودشان مربوط است و سرمایه ایرانی نباید صرف گروه های تروریستی بشود که صرفا آن ها را برای مقابله با مبارزات مردم ایران در آب نمک نگه داشته اند وقتی ابزار این رژیم برای تحمیق مردم محروم و خرافی اسلام است این ابزار که خون پاک جوانانمان بر آن زنگار بسته را به مردم معرفی کنید آن چه این جنایت کاران تبلیغ میکنند با تمام وجود تقبح کنید و از هرگونه ابراز مسالمت با این نظام خود داری کنید روی سخنم با اقشار عظیم مردم ایران است با روشنفکرانیست که لازم است دیگر از گذشته خود برگردند و با مردم همداستان شوند و با هر هنری که دارند مردم را تشویق و تشجیع کنند که با این حکومت بجنگند با اسلام انسان کش ستیزه کنند از دخالت در امور مملکت سیاست و مال و ناموسشان کنارش بزنند و علت این توصیه را نیز برای مردم شرح دهند اندیشمندان با این کار خود هم خود به بزرگی میرسند و هم ایران را به جایگاهی که لایق آنست میرسانند.

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

رفسنجانی خامنه ای موسوی کروبی٬ جنبش سبز و از این حرفها...

حذف یارانه حرکت خوبی بود که باید از خیلی پیشترها اعمال میشد چون آنقدر که قشر مرفه از این یارانه سود برد طبقه متوسط وپائین جامعه از آن بهره مند نشد اما جان مطلب این جاست که چه کسی و با چه هدفی دست به این اقدام زده.. در زمان منصور خلیفه عباسی٬ حکومت تصمیم گرفت دور بغداد را دیوار بکشد ولی پولی موجود نبود و نمیشد از مردم هم مطالبه پول کرد منصور آمد و اعلام کرد برای کمک به مردم به هریک از افراد یک سکه نقره داده میشود! و برای این کار شروع کردند به سرشماری طبعا! مردم مسلمان برای دریافت سکه نقره بیشتر تعداد عائله خود را اضافی اعلام کردند و بر سر در هر خانه پلاکی زده شد و به تعداد افراداعلام شده به هر خانواده سکه نقره پرداخت کردند. مدت کوتاهی گذشت و خلیفه اعلام کرد برای حفاظت شهر از حمله دشمن باید دور شهر دیوار بکشیم و برای این کار همیاری مردم لازم است و هرخانواده به تعداد نفراتی که آمار داده بایستی سکه "طلا" به حکومت پرداخت نماید و احمدی نژاد دقیقا چنین کرد! از این جیبش صد تومان در آورد تا در جیب دیگرش صد هزار تومان بریزد ازکجا؟ از سفره بی نان مردم برای دزدی بیشتر برای تاراج هستی ملت ایران برای تامین خرج تجملات آخوند ها و آقا زاده هایشان.
یک مورد روشن هرچند کوچک به نظر برسد٬ بعضی از خانواده هاشمی رفسنجانی به میل یا اجبار در خارج بسر میبرند یا مرتب سفر میکنند و راستش قانون گریزی میکنند فکر میکنید آقازاده و بستگانشان مثل جوانانی که به علت بیکاری ترس از شکنجه و اعدام به خارج فرار میکنند و در سخت ترین شرایط وحتی گرسنگی کشیدن بسر میبرند روزگار میگذرانند؟ فرزندان هاشمی وامثال این دزدان حکومتی از بهترین لوکس ترین واشرافی ترین نوع زندگی برخوردارند و حتی به ایرانی جماعت نزدیک نمیشوند چون نگاه ایرانی را به خودشان میشناسند: "نگاه مال باخته ای به دزد" و این روشیست که همه کمابیش از آن شنیده ایم و حکومت یا خود جوش به آن رسیده یا به او دیکته کرده اند که اگر مردم را گرسنه نگهدارید خفه میشوند ایرانی نباید سیر بشود! در همین دوران حذف یارانه ها ملت های دیگر در برابر این عمل حکومتشان چه کردند؟ آنها را به چیز خوردن وادار کردند و تصمیمشان را شکستند اما به ما صنار دادند و مردم دویدند شلوغ کردند این پول را گرفتند خوردند و حالا باید پس بدهند آنهم چند برابرش را... چرا مردم آلوده شدند؟ این پول کدام پدر نامردی بود که این مردک آمد گفت این پول امام زمان است؟ امام زمان خر کیه؟ این پول نفت بود و چون دیدند ملت بد مستی میکند آمدند دهانها را آلودند و بعد باید شاهد تاوان سنگینش در ایام آینده باشیم.... هم تاوان دهنده شلوغ کردن و مطالبه رای کردن را و هم دویدن و جلوی بانک ها شلوغ کردن برای گرفتن پول امام زمان الدنگ را
خوب چه باید کرد؟
آیا باید در مورد آنارشیسم یا مکاتب سیاسی اجتماعی دیگر صحبت کرد یا برای پیشبرد مقصود از آنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به رهائی آنهم در شرایط وصف شده بهره برد؟ اگر من نوعی خوب خوب متوجه شدم که اینگونه مفاهیم انواع و اقسام دارد و این نویسنده آن فیلسوف آن هنرمند آنارشیست بوده اند و در نهایت هیچ غلطی هم نکرده اند و سانتیمانتالیسم٬ موضوع را فقط برای طرح موضوع بیان کرده.. در واقع پس از اکل و شرب مفصل آروغ فندقی زده٬ دردی از ما درمان میکند؟
بله من در "این مقطع" خواهان و دوستدار آنارشیسم هستم یعنی باید باشم و آن را وسیله ای برای رسیدن به هدف انتخاب کنم باید تمرد اجتماعی کنم باید بر نظمی که جمهوری اسلامی برای تداوم چپاول اسلامی اش بوجود آورده بشورم باید دست این دولت را در حنا بگذارم و چون شبحی در تمام ارکانش اخلال به وجود بیاورم قبض های آب و برق را پرداخت نکنم و هرکس هر راهی بنظرش میرسد که میتواند از آن راه دولت را به زانو در آورد باید به دیگران برساند از کودتای مخملی تا کرباسی تا ابریشمی هرچه که میشود را باید اجرا کرد اگر دولت به مردم رحم نمیکند مردم به دولت و عوامل دولتی رحم نکنند "خشونت نشان دهند" خطوط حمل و نقل شهری و بین شهری را از کار بیاندازند و انارشی را در این حالات برای رهائی به کار ببندند و همیشه هم این مرام را کنج طاقچه نگهدارند تا هر حکومتی خواست استبداد پیشه کند متوسل به آنارشیسم شوند از قدیمی ها شنیدم که یک وقت میگفتند هنر برای هنر و بعد فکر کردم عجب حرف مسخره ایست شبیه آن را از خمینی بی همه چیز شنیدم که میگفت نگوئید انقلاب برای ما چه کرده شما برای انقلاب چه کرده اید! مردک نمی فهمید که همه چیز باید در خدمت انسان باشد گور پدر انقلابی که مردم را این گونه به بدبختی و ادبار کشیده و گور پدر آنارشیسمی که فقط در حوزه بحث از آن گفتگو شود و به درد زندگی روزمره مردم نخورد باید به مردم گفته شود از طرف کسانی نه مثل من که وزنی ندارم بلکه از جانب خردورزان اندیشمندان و مشاهیری که درد مردم را بر دل و جان دارند٬ که به حال و روزتان نگاه کنید و آنارشیست شوید خراب کار شوید تروریست شوید به تمامی منابع سرتاسر کشورمان ضربه وارد آورند این ضربه ها پس از برکناری دیکتاتوری آخوند قطعا جبران شدنیست.. ادامه حکومت این اراذل حتی یک روز بیشتر زیانی بس افزون تر از انهدام و خرابکاریست

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

بدون تیتر

گاه خبری میخوانیم که از سرنوشت استاد ایرانی دانشکده فلان خبری در دست نیست یک وقت میگویند یا مینویسند شهروند هلندی ایرانی تبار در آستانه اعدام است و گاه موضوع هدفمند کردن یارانه ها و نتایج اسفبار آن بر سر و سرنوشت ملت تیتر میشود بر پدر ومادرش لعنت که با پخش اخبار مخالف باشد اما خداوکیلی همه خبرهای کشور ما در همین مسائل و امثال آن ها ختم نمیشود ما مردم یک قشر عظیم ناشناخته را در ایران داریم که زندان میروند شکنجه میشوند خانواده اشان نابود میشود بچه هایشان مدرسه نمیروند جوان هایشان معتادند دل مادر این خانواده ها خون است و اخبارشان در هیچ رسانه ای نیست گفته نمیشود... فقط گهگاه که یکی از آن ها به جان می آید و یکی دیگر از خودشان را مثله میکند و تنها فریاد زدن را و مطرح شدن را از این طریق می آزماید مانند آن واقعه کشته شدن مردی به دست زنی در ملا عام در کرج.. کسی پرسید کی بود؟ چرا کشت؟ و بعد از چندی مثل قاتل میدان کاج برای خودنمائی دستگاه قضائی و اعلام این که ببینید چقدر این ملا نصرالدین لاریجانی عدالت پرور ست بدون یک دادرسی درست و ریشه یابی علت جنایت و آگاه سازی مردم این یکی نیز به دار کشیده میشود و تمام. و بعد بعضی از ما براحتی مسئله را فراموش کرده و به دنبال این هستیم تا بفهمیم گربه جنیفر لوپز که دل درد گرفته بود خوب شده است یا خیر و یا تقلا کنیم که با خبر شویم احتکار شش تن برنج و روغن شیخ کروبی اصلا درست بوده؟ برای چه بوده و یا خدای نکرده نباشد آن که به عبای شیک خاتمی لکه وارد شود و نمیدانند تا "پدر از سفر برگردد نه چند لکه بر این عباست که سرتاسرش نیلیست!" و تمام این مشاهیر در معرض سخن هستند و مردم حق خود میدانند که درباره جزئیات زندگی آنان بدانند و گور پدر عوام به قول شیخ ها کالانعام کرده که خوشند یا نا خوش گرسنه هستند یا سیر دختر نازنینشان بغل خواب شیوخ خلیج همیشه پارسی که برایش سینه چاک میدهند که یک وقت خلیج چی نشود! همه این ها هست و همگان دانند اما وقتی از آن سوی چهره مشاهیرشان حرف زده میشود خود را به زمین میکوبند و وا فغانا راه می اندازند... چرا وقتی گفته میشود این مردک اصلاح طلب یعنی خاتمی مخنث٬ البته از جهت حضورش در عالم سیاست٬ غلط کرد اگر مردش نبود وارد گودش شد بعضا سینه چاک میدهند؟ مگر آلنده نبود میخواستند نگذارند کار کند در سنگرش کشته شد آقای خاتمی نباید وارد گود میشد آن هم وقتی که در خود جربزه و لیاقت خدمت کردن را نمیدید و چون علیلی ناتوان دایم جیغ کشید که نمیگذارند! "خوب میبوسیدی و کنار میگذاشتی" اما حقیقت آن بود که نمیشد این ریاست را رها کرد حب جاه است دیگر بسیار خوب کارت را کردی. خادم دشمنان مردم برای پایداری نظام ظلم و فتنه بودی و مدت ریاستت تمام شد پس چرا از همان مردمی که به آنان خیانت روا داشتی شرم نکردی و دوباره پا در میدان سیاست گذاشتی که چه غلطی بکنی؟ چه دسته گل تازه ای به آب بدهی؟ قتل های زنجیره ای را وزارت خانه ات٬ زیر دماغت انجام بدهد و تو گوسفند وار نفهمی؟ و یا چرا وقتی به میر حسین موسوی وکروبی ناسزای به حق گفته میشود فغان سر میدهید؟ مگر همین جرثومه های فساد معرکه گردان دوران سیاه خمینی نبودند و دستشان تا مرفق در خون جوانان برومند ما نبود و با تکیه دادن بر صندلی های صدارت و ریاست تایید کننده همان جلاد و اعوان وانصار و شریک جرمش نبوده اند؟
مگر ما ملت گاگول هستیم؟ ابولی هستیم؟ توده ای خیانت کرد خوب عیبی ندارد فدائی خیانت کرد اشکالی ندارد مجاهدین خلق جنایت و خیانت کردند بابا چیزی نبوده گذشته سلطنت طلب هنوز بر جنازه متعفن سلطنت نماز میگذارد خوب چه ایرادی دارد و روشنفکران ما خیانت بارز میکنند٬ میگذریم بهنود و امثالهم نون انگلیسی میخورند نوری زاده علنا جاسوسی میکند و ما چشم میبندیم و به سمت خانه پدریش گوش میدهیم و گوششان را نمیگیریم و رسوایشان نمیکنیم باید بر همه یعنی بدون استثنا بر همه تازید و پته هایشان را روی آب انداخت و رسوایشان کرد که این جماعت از معمم و مکلایش گرفته تا مداح مدیحه گو و نویسنده مزدور و شاعر منفور و سیاستمدار نامغفور و پا اندازان مشهور که نان در بلاد غریبه میخورند و بعضشان هم نزد دولت مردان ایرانی به شغل شریف جاک.. مشغولند فقط در راه نابودی تمامی فرصتهای طلایی ملت ما بشدت کوشیده اند و وامصیبتا که همه این فاسدان از وطن میگویند
کسی متهمم کرد که از توده های گرسنه ام و از اشرافیت نیستم آری به شرفم سوگند که بوی گند اشرافیت نمیدهم راستش گرسنه هم هستم اما دریوزه نیستم شریعتی به دغل کاری گفت اگر بند از بندم جدا کنند حسرت یک آه را بر دلشان میگذارم که در عمل به آخوند مشروعیت بخشید و نوشت که در پای هیج معاهده نامه خارجی امضای یک آخوند نیست به مردم نگفت آخوند گهی نبوده که اجازه داشته باشد پای عهد نامه ای را امضاء کند و فقط نوکر جیره خوار ظل الله بوده و بس و زیر سایه این سایه های نکبت خدا نان مفت میخورده
تاریخ اشتباه نوشته شده و میشود کویر یعنی تمامی ماسه های روان در آن و ملت یعنی آنان که در تاریخ نامی از آن ها برده نمیشود مگر در زیر عنوان بردگان و کارگران و عجم و موالی... وقتی این مزدوران را می بینم که با افسار تمدن بر صفحات تلویزیون و مونیتورها افاضه کلام میکنند و سنگ خیانتکاران را به سینه میزنند اسفم بر خودم و ملتی که از آنان هستم و اشرافیت ندارند اما شرف دارند مضاعف میشود من تابع نظم نیستم تابع هیچ نظمی چون نظم موجود در این جهان میله های پایه اش بر تخم چشم محرومان میگردد نه محرومانی که لنین خیانت پیشه و استالین جنایتکار خود را حامی آنان میدانستند نه محرومان یا به اصطلاح این دزدان مستضعفینی که قرآن فاسد و محمد فاسدتر از کتابش به دروغ از آن ها یاد میکنند چرا که محمد و دینش بر اشرافیت قریش و ثروت خدیجه و قربانی کردن چند نفر باز از قبیل من فقیر نادان پا گرفته اند
 با اشرافیت سرشار از بی شرفیتان با سیادت نا آقا بودنتان با سیاست کاری های دغلکارانه اتان ستیز میکنم به هیچ کس و هیچ کجا وابسته نیستم و متاسفم بگویم همسانان من نیز که سالیان دراز در اثر تلقینات آخوند و روشنفکر خود فروخته در تحمیقی عمیق نگه داشته شده اند تکفیرم میکنند ولی زمان روشنی نزدیک است زمان آوار کردن چاه دروغ و نیرنگ بر سر امام موهوم نزدیک است زمان فروریختن دیوار قداست های پوچ و دروغین از راه میرسد زمان ویران شدن معادن کثافت یعنی مقابر امامان و امامزاده های قلابی٬ پایان زمان لجن پراکنی های امثال سروش در شرح دعای ابوحمزه ثمالی و رسیدن زمان ظهور خدائی بدون پیامبر حرامزاده و دروغگو و دزد و زنباره وامام های ریز ودرشت و پاپ های گردن کلفت سرمایه دارنزدیک است. آنزمان٬ نه خیلی دور خواهد رسید که تمام مردم بفهمند هیچ خدایی نمی تواند اینقدر حقیر تصویر شود که دلال و واسطه بخواهد... لعنت بر خدائی که برای دادن رحمتش نیاز به توصیه پیامبر و امام و موسا و عیسا و این کثافت ها را دارد
آن مردمی که به حساب نمی آیند به زودی در شمار تصمیم گیرندگان سرنوشت خودشان خواهند بود و دمکراسی را بر پا خواهند کرد نه دمکراسی شرقی یا غربی یا اسلامی یا آمریکائی یا اروپائی یا هرچه که در حال حاضر در دنیا وجود دارد و تبلیغ میشود٬ دمکراسی به معنی اصلی دمکراسی

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

مسالمت یا شناخت و مبارزه

بنا به نظریه ابن خلدون  ومنتسکیو تمام موجودات عالم از هرگونه ودسته تولدی دارند واوجی وسپس مرگ آنها فرامیرسد دراین خصوص بنظرم میتوان استثنا را هم در نظر گرفت که در جهت خلاف این نظریه نیست بلکه شوخی طبیعت است که این نظم را به هم میزند مثلا در نظر بگیرید پدر ومادری طبق این نظر منتظر تولد فرزندشان هستند که به دنیا بیاید رشد کند وبالنده شود وبعد هم به سرنوشت طبیعی خودش در موعد معین از دنیا برود اما در کمال تاسف فرزندی که متولد میشود با دریچه قلب گشاد وغیر قابل درمان به دنیا می آید وقبل از رسیدن به حتی دوران نوجوانی خلاص و میرود این مورد که مشابه بسیار دارد شامل حکومت ها نیز میشود نگاه کنید به اتحادجماهیر شوروی که در دنیا چه هیاهوئی به راه انداخت و به چه ابر قدرتی تبدیل شد اما رشدش بر مبنای طبیعی نبود بیمار به دنیا آمد و هر روز که از عمرش میگذشت آثار بدخیمی غده سرطانی درلابلای حاکمیتش نمود بیشتری پیدا کرد و به بهانه بسیار کوچکی آن عظمت پوشالی فرو ریخت. مردم ایران واقعا خواستار دگرگونی سرنوشت خویش بودند اما حکومتی روی کار آمد که دامنه جرم و جنایتش صدها برابر رژیم گذشته بود همچنین دزدی و گستردگی چپاول این حکومت در رژیم قبل. آزادی های شخصی تقریبا وجود داشت وابستگی حقیرانه حکومت شاه بسیار کمتر از وابستگی حقارت بار این نظام به چین وروسیه بود وبه سبب ماهیت استبدادیش تا حد بسیار کمتر از این رژیم به غرب وابستگی داشت و مردم از تمام آن روش حکومتی بنا به علل گوناگون و مهمتر از همه تحت تاثیر تبلیغات خارجی بالاخص شش ماه کامل صدای بی بی سی در مساجد که مبلغ زشت کرداری شاه و محاسن خمینی بود ناراضی شده بودند و در انتظار تولد نوزادی بودندکه دیدیم در آغاز درد زایمان چگونه برسرو سینه کوبان از فرودگاه تا بهشت زهرا را هروله کنان دویدند و سعی صفا ومروه ای کردند که متاسفانه کپی واقعی همان مناسک بت پرستانه بود و مردم خوب ما باز از آن طرف پشت بام سقوط کردند.... به تدریج دروغ ها ظاهر شد و کم کم ناباور ترین آدم ها که خمینی را در ماه دیده بودند اذعان کردند که طفل ناقص شده چون در واقع تولدی ناقص نداشت٬ این مادر نالایق بود که سر این طفل را به سنگ کوبید و زیر پستان استبداد و تحجرگرائی خفه اش کرد.
خامنه ای واعوان وانصارش بدانند یا خودرا به ندانستن بزنند در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نخواهد کرد این طفل معصوم که میتوانست رشد کند بالنده شود وهمراه خود آزادی وآزادگی به مردممان هدیه کند ناقص شده بیمار است محکوم به فناست جان و مال و وقت و حیثیت مردم ایران را در داخل کشور و در سطح جهان به باد داده و تمام ملتهای جهان آزاد به ما سرکوفت میزنند که این طفل حرامزاده بوده که چنین سرنوشتی پیدا کرده و ما هرچه فریاد میزنیم چنین نبوده و نیست و میگوئیم که طفل ما را به مسلخ بردند کسی باور نمیکند

چه باید کرد؟

با دیدی باز به پیرامون خود نگاه کنیم ببینیم از کدام سوراخ گزیده شده ایم و در ذهن خود در جستجوی عامل یا عاملینی باشیم که ما را و انقلاب مردم را و خون جوانان را بر سر امیال فردی و خانوادگی و قشری خود به داو گذاشتند
در مرحله نخست بار این گناه به گردن روشنفکران است که اکثریت قاطع آن ها خود فروخته اند و تعداد معدود روشنفکر آزاده نیز صدایشان در جنجال این خود فروشهای هنری چه نویسنده چه شاعر نقاش سینماگر و چه و چه گمشده حالا چرا این صنف در صف متهمان ردیف اول قرار دارند؟ اینان طلایه دار دشمن و جاده صاف کنش بودند و اگرنه خمینی یا کلا آخوند سگ کی بود که بتواند به قدرت برسد و اگر استعمار٬ باد به آستین این اراذل نمیدمید از دهان اجدادشان هم زیاد بود که خیال حکومت کردن را در سر بپرورانند کما اینکه هم اکنون حالت دزدی را دارند که مال دزدی را با ترس و هراس نگهداشته و در باور خود میداند که غاصب است و مال مردم را به یغما برده ولی به چاقوئی که در دست دارد تکیه کرده و دیگران را از نزدیک شدن به خود بر حذر میدارد ولی مگر میشود عمری با هراس زندگی کرد باید حمله ای برق آسا بشود و ضمن پس گرفتن مال دزدی٬ خود دزد را نیز در جایش نشاند و این میسر نیست مگر قطع امید کردن از روشنفکران خود فروخته که برای شناخت بهتر نام تعدادی از کثیف ترین آنها را ذکر میکنم
شریعتی. جلال آل احمد. سروش. مطهری که این یکی مخنث هم بود.! بهنود. رحیمی ازغنده که این یکی سر در آخور کثافت دارد. کدیور که این هم از نوع ابترهاست. و تعدادی بچه روشنفکر تازه سر از تخم در آورده که در راه پاچه خواری تاتی تاتی میکنند مثل آقای اسماعیلی نویسنده کتاب مستطاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت" !
دومین مورد یا کسانی که میتوان به آنان نام لشکر استبداد داد کسانی هستند که درک و دریافت صحیحی از جهان و دگرگونی ایجاد شده در آن ندارند و در تحجر چندین ده ساله خود غرق هستند و خرافات در رگ و ریشه آنان جای دارد که اینان محصولات فرمایشات آخوندها و تبلیغات عوام فریبانه روشنفکران هستند و بزرگترین وجهه همت دلسوزان میهن و اندیشمندان پاک و منزه از جیره خواری حکومت اینست که روشنگری کرده و زنگار خرافات را از روح و ذهن این قشر پاک کنند که جز این هر تلاشی نافرجام بوده و خیزش های مردمی در محاق فرصت طلبی کسانی که در کمین هستند خواهد افتاد
سومین نکته رها کردن دلبستگی به کسانی استکه یا آگاهانه یا بزدلانه به مردم خیانت کرده یا آنان را فریب داده اند. برای این که مشخص شود این گروه ها ودسته ها چه کسانی هستند باید با ذکر موارد از آنان یاد شود که ناگفته ای نماند و خلاصه استخوان لای زخم گذاشته نشود و خدای نکرده داستان من نبودم تو بودی تکرار نشود
از قدیمی ترها حزب محترم توده و تمام کمونیست ها و جوجه کمونیست های طرفدار شوروی سابق و چین کمونیست و امثالهم هستند که در چندین واقعه تاریخی خیانت آشکار به ملت و میهن کرده تا جائی که در صدد جداسازی قسمت هائی از کشورمان بودند و در آغاز انقلاب مردم که همراه با شورش آخوندها بر ضد انقلاب مردم بود نیز این حزب و خرده ریز هایش از چریک فدائی گرفته تا الی ماشاالله انشعبات آن ها که کردند آنچه شایسته ماهیتشان بود. در ضمن قبل از برشمردن گروه های دیگر یادمان نرود که دو قشر مسما به روشنفکر خود فروخته و آخوندها از بدترین نوع دشمنان هستند

گروه دیگر جبهه ملیست که در راس آن ها مصدق قرار دارد که این شازده نه دمکراسی فردی را میشناخت و نه دمکراسی اجتماعی را و به همین سبب روش دو دوزه بازی کردن را در تمام مدت فعالیتش چه موقع والی بودنش چه در مبارزاتش و چه در هنگام نخست وزیری و حتی دردوران محکومیت و تبعیدش اعمال کرد که یکی از زیانبار ترین دوران برای مردم ایران بود حتی به رغم ملی شدن صنعت نفت که مصدق آنرا دزدید و به نام خود کرد
طبیعست وقتی اصل قلابی باشد صغرای کبرا حتما قلابی خواهد بود و آقای بازرگان که نقش محلل را بازی کرد و آخوند ها را مشروعیت سیاسی بخشید و وظیفه اش را در قبال اربابان انجام داد آبروئی برای نهضت مثلا آزادی باقی نگذاشت
میماند چند گروه غیر قابل ذکر که برای رعایت انصاف بد نیست نامی هم از آنان برده شود یکی گروه مجاهدین خلق که به منافقین مشهور شده اند که الحق نامی زیبنده است چون تنها گروهیست که علنا در برابر مردم ایران به جنگی تمام عیار پرداخت و حتی در شکنجه و اعتراف گیری از اسیران ایرانی مستقیما دست داشته و نمونه بسیاری برای معرفی هست که ستوان حسین سعادت از اسیران ارتش ایران در جنگ تحمیلی یکی از آن هاست و اگر لازم باشد دهها مورد دیگر هم برای معرفی وجود دارند
گروه های کوچکی مثل پان ایرانیست سلطنت طلبان و دیگر گروه هائی که قارچ گونه و به دنبال کسب نانی رشد کرده اند نیز از جمله ضربه زنندگان به مبارزات واقعی مردم ایران هستند
پس باور کنیم که به علت ناقص کردن نوزاد انقلاب حکومت برخاسته از این نقص به بالندگی نخواهد رسید و سردمدارانش دیر یا زود بستگی به همت مردم دارد٬ باید در عزای از دست دادن این طفلی که در آغاز بسیار مزکی بود و حرامزاده اش کردند بنشینند
مردم باید به خود امیدوار بوده و در انتظار قهرمان نباشند چون نه کاوه و نه بابک قهرمان نبودند و با "مردم قهرمان شدند" و تاریخ ما پر از قهرمانانیست که هیچکس تصور حضور آنان را در صحنه پیکار بر علیه ظلم نمی کرد. یعقوب لیث صفار از کسانی بود که برمهاجمان تاخت و ثابت کرد که این قوم وحشی با تمام ددمنشی شکننده هستند باقر خان و ستار خان قهرمان نبودند با مردم قهرمان شدند این جوانانی که خونشان به دست ضحاک زمان خمینی جنایتکار و متعاقب آن به دست ملیجک ابترش ریخته شد با مردم قهرمان شدند و نامشان قسمت درخشان تاریخمان را پر میکند نباید از سردار جعفریها و رادان ها وحشت داشت "دزد بسیار ترسوست" باور کنید خامنه ای خواب راحت ندارد و این را نیز باور کنید از کروبیها و موسوی ها و خاتمی ها که ابزار دست هاشمی هستند کاری برای ملتمان بر نمی آید و باور کنید با مسالمت جبونانه نمیتوان به مقابله با دیکتاتوری جابرانه رفت ما مردم با کمک هم میتوانیم اینبار بر حاکمان ظلم و جور تاخته و از بطن حق خواهی طفل "آزادی" را در دامان خود پرورانده و به بالندگی برسانیم تا مرگ دژخیمان را در خجلت از خویشتن پلیدشان شاهد باشیم
پس دل از نهضت های قلابی و سران نهضت قلابی تر و هر نوع حرکت منفعت طلبانه بریده و به نهضت سبز مردمی ایمان بیاوریم و یقینا پیروز خواهیم شد.

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

نهضت سبز به کجا میرود...

نهضت سبز را میبایست در حالتهای متفاوت و از چند منظر نگاه کرد شاخص ترین جنبه ی این نهضت را میتوان به نام جنبش سبز مردم نامگذاری کرد که همیشه در روح و روان ایرانی بوده و امروز تحت این جنبشی که پس از انتخابات مهندسی شده از سوی حاکمیت بپا خاست جریان دارد و تا نیل به پیروزی کماکان ادامه خواهد داشت حتی اگر جمهوری اسلامی با تمام اقتدار پوشالیش تاخیری ناچیز در روند این پیشرفت به وجود آورد. سوِء مدیریت چه در سیاست خارجی چه در زمینه داخلی از جمله مقابله با مردم کینه توزی با منتقدین تمامیت خواهی٬ اعدام زندان ضرب وشتم معترضین وگرانی واستیصال وفقر٬ از بین رفتن آبروی ایران در مجامع جهانی و بی اعتبار شدن قدرت ملت ما در صحنه های سیاسی بین المللی کاهش ارزشهای ملی و تاریخی ما در برابر دید جهانیان مقابله ی تحقیر آمیز دولت هائی که قبل از روی کار آمدن جمهوری اسلامی جزو مجیز گویان کشور ما بودند٬ علیرغم اینکه موجب تاسف است همه وهمه در عین حال به جریان نهضت سبز مردم سرعت خواهد بخشید و کنار رفتن پرده از چهره حکومت اسلامی نیز خود مسرت بخش است

بارزترین موضع نهضت سبز مردم اینست که آبشخور آن روان مردم است اکثر افرادی که در نهضت سبز مردم حضور داشته و از تمام وجود هزینه پرداخت کرده و میکنند فارغ از اندیشه ی رسیدن به قدرت و یا یافتن جایگاهی در هرم قدرتی هستند که در آینده و پس از سر نگونی این رژیم زمام امور را در دست میگیرد٬ اما یک مورد مهم را باید با هوشیاری زیر نظر داشت و آن نگاهی به جریانات تاریخیست که بر این مملکت گذشته
تاریخ این ایام را هرکس که خواهد خواند
جز این سخن از ما نخواهد راند
این نسل سر در گم
بر توسن اندیشه هاشان لنگ
فرسنگ در فرسنگ
جز سوی ترکستان نمی رانند
تاریخ پیش از خویش را باری نمی خوانند
یکی از دردهای مملکت ما اینست که حتا تحصیل کرده هایش تاریخ را دوست نداشته و جدی نمیگیرند. ملتی که گذشته اش را نمی خواند و نمیداند باید همه چیز را دوباره و چند باره تجربه کند و این کار با وقت اندک امکان پذیر نیست مثلا در دوران ساسانی پایه و بنیان اخلاقی سست میشود و حکومت ضمن فرو رفتن در نخوت و غرور بیجا در تجمل گرائی و غارت ملت آنقدر پیشرفت دارد که قومی پا برهنه بی فرهنگ گرسنه٬ ارکان پر کبکبه و دبدبه اش را ویران میسازد و مردم هم نسبت به فاجعه چندان بی تفاوت اند که دیگر برایشان فرقی ندارد مورد هجوم چه کسانی قرار گرفته اند (مانند بعضی که از حمله آمریکا برای بیرون راندن آخوند با آرزومندی میگویند بی توجه به عواقب این میل نابخردانه) و ما آنقدر زیر سلطه میمانیم تا یک مغول می آید و دستگاه خلافت را جمع میکند و صدالبته این مغول با اشتباهی دیگر از ما به مملکتمان سرازیر میشود و همینطور ادامه دارد تا میرسیم به نهضت مشروطه.. که آن هم متعلق به مردم بود سردار و سالار ملیش نه با سواد بودند نه روشنفکر و تمام نهضت مشروطیت ختم شده بود به تبریز و محله امیرخیز و سنگر باقر خان و ستار خان و چون ما مردم تاریخمان را دور میریزیم و یک نسل دو نسل بعد همه چیز یادمان میرود٬ فراموش کردیم که نهضت مشروطه ی مردم پس از موفقیت از دستشان بیرون آورده شد و روحانیون و روشنفکران همراهشان مشروطه را به انحراف کشاندند و متعاقبا از درون آن دیکتاتوری رضا خان بیرون آمد و همین تراژدی غم انگیز در انقلاب 57 رخ داد و آخوندها و روشنفکران با شورش انقلاب مردم را از آن خود کردند و دیدیم و میبینیم که تا به امروز چه بر سرمان آورده اند
و دوباره که به استبداد تازه گرفتار شده ایم که خود وحشتناکترین نوع آن در طول تاریخ کشورمان هم هست و مردم از سر رنج و مسکنت و مسمومیت پیشرفته ی اجتماعی خیزشی را آغاز کرده اند مجددا در کنار آن نهضت سبزی علم شده که در صدد سرقت فداکاری مردم است از پول های دزدی یک فرد به تنور این نهضت بدلی میدمند برایش اساسنامه مینویسند تا دو باره آیت الله جدیدی به یاری پول باد آورده ملت و حمایت روشنفکران اساسنامه نویس٬ حاصل اراده ی مردم برای تغییر و بدست گیری سرنوشتشان را باردیگر به زیر بکشند و بر گرده اشان سوار شوند
پس ما مردم کی برمیگردیم تا نگاهی به تاریخ بیندازیم؟ نهضت سبز مردم در شرف به سرقت رفتن از سوی طیفی است که متشکلند از سیاستمداران ورشکسته٬ آخوند های مغبونی که سهمشان داده نشده٬ و قلم به مزدانی که به دنبال پیدا کردن ته کاسه ای هستند برای لیسیدن و هیچکس نمیخواهد باور کند که صاحب این نهضت مردمی هستند که قربانی شده و قربانی داده اند
اگر بار دیگر به هرگونه آخوند اعتماد نشود٬ اگر مردم دنبال قهرمانان قلابی و روشنفکران خود فروخته راه نیفتند آنوقت قیامی که برای آزادی و شرافت خود نموده اند به ثمر خواهد رسید و چون اکثریت ملت ایران با شرف و دیگر خواه هستند نه خویشتن خواه بیگانه پرست و نه کسانی که برای به کام رسیدن خود ابائی از ناکامی ملت ندارند باید سدی شوند در راه کسانی که مترصدند از آب گل آلود ماهی چاق و چله بگیرند و باز برای دوره های تلخ دیگری بر دوش اهالی یک کشور جا خوش کنند

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

سلام به نهضت سبز مردم ونه سلام به نهضت سبز دسیسه چینان

نهضت سبز یک شورش کور نبود نهضت سبز فریاد در گلو مانده ملت ایران بود آوای غریبانه زندانیان در بند مادران وپدران داغدیده تیر تیز نگاه جستجو گر فرزندان گمشده اشان.. نهضت سبز خیلی دیر آغاز شد اما جرقه ای بود در شب تاریک ظلم وجور وستم فریادی بود از گلوئی که به هم فشرده میشد نهضت سبز مردم سبزیش را از هیچکس وهیچ چیز نگرفت نهضت سبز مردم آلوده به هیچ اسیم وایستی نبوده و نیست نهضت سبز مردم درست است که ظاهرا" سرکوب شده اما بذرش در تمام باغچه های روان مردم آزاده ایران زمین پاشیده شده نهضت سبز مردم یا حسین میر حسین نیست میر حسین از مردم نبوده از بدنه حکومت بوده وگرنه برای رئیس جمهور شدن از فیلتر شورای نگهبان عبور نمیکرد زنش را به مشاغل دولتی نمی پذیرفتند به سادگی از پس خیلی از کارها از جمله مدرک گرفتن های متعدد برنمی آمد چون میبینیم چه استعدادهائی فقط به جرم فقر در نطفه خاموش میشوند
مردم به دنبال بهانه ای برای بروز خشمشان میگشتند ووقتی به اندک روزنی برای سر بیرون آوردن از لاک انزوای تحمیلی رسیدند دوباره قامت استوارشان به بالنده ترین شکل در برابر ظلم ایستاد
گاه از زبان این وآن میشنیدم که از نسل دوران انقلاب ودلیری وشهامت آن نسل میگفتند ونسل امروزی را فاقد شهامت میخواندند وچقدر اشتباه میکردند اولا" در آن دوران٬ شقاوت نه این که نبود اما اینگونه نبود چون آخوند با روباه صفتی خود ترفند های مزورانه را زود یاد میگیرد ویادگرفت که برای بقا باید مخالف را کشت خشونت ذاتی رالباس شریعت پوشاند وبیشر ما نه همه ی حق خواهان را که اکثریت جامعه ایرانیست میکرب ونوچه آقا خس وخاشاک خواند اما نسل نوثابت کرد نه تنها از نسل پیش از ۵۷ چیزی کم ندارد که شهامتش را جهان ستایش کرد. نهضت سبزی که من به آن سلامی ندارم نهضتی است که ثمره تلاش خون دادن وشیردلی کردن همه ی اقشار آزاده ایران را به قصد سرقت از آن خود کرده نهضت سبز رهبر ندارد درست است که اکثر روشنفکران معتقدند که جنبش بی رهبر پایدار نمیماند اما جنبشی که رهبر ابتر داشته باشد بدتر است ماندنی نیست آخرین بیانیه ویدئویی میر حسین نخست وزیر محبوب امام را نگاه کنید.. کسوت رهبری به تنش زار میزند! صدایش از ته چاه در می آید این رهبر که رهبر واقعی نیست با قبول ولایت فقیه قصد رئیس جمهور شدن را داشت وقصد بر کرسی قدرت نشستن واگر خیلی خیلی شریف هم میبود مثل خاتمی چند روزی به عمر ننگین این حکومت رجالگان می افزود ونهضت سبز مردم بازهم در محاق سکوت باقی میماند به نهضت سبزی سلام باید گفت که پاک وپاکیزه است سبزیش را از هیچ علفزاری که چراگاه خوکان باشد نگرفته سبزیش را از رشد وبالندگی وآگاهی مردم گرفته نظام جبار آخوندی با تکیه بر احساس مردم وعلم کردن حسن وحسین که مشخصا پایه واساس جمهوری اسلامی میباشد وبا تبلیغات وسیع وبا خرج نان ونام مردم خود را بر پا نگاه میدارد ولی امید است که جنبش سبز مردم که در روانشان نهادینه شده وقهری قلبی با این نظام خون آشام پیدا کرده به جایی برسد تا بداند آبشخور این نظام کجاست وآن را بخشکاند تا این باتلاق بیماری زا بخشکد

با مردم خوبی که بنیان گذاران نهضت سبز هستند آواز رهائی میخوانم وبه دزدان نهضت سبز که در صددند بازهم در شکلی دیگر ظلم را وسیطره دشمن را درلباسی مردم فریب بر سر وسر نوشت مردم حاکم کنند وتداوم خفقان را جان ببخشندمیگویم که دیگر حنای شما رنگی ندارد دیگر خاتمی ها وهم پالکی هایش نخواهند توانست مردم فریبی کنند وبرای تداوم حکومت جابرانه آخوندی رای مردم را بدزدنددرود بر شرف مردم نهضت سبزی مردمی. دلم داغدار همه ی داغدیدگان ظلم دشمنان نهضت سبز مردم است و روان شهدای به خون خفته نهضت سبز مردم شاد وعزم و اراده استوارشان در راه رسیدن به آزادی واستقلال پایدار

پایان شام نزدیک است
بوی طراوت صبح می آید
ونوبت رهائی از راه میرسد
این زیستن نیست که
در قاب کوچک بی تصویر
در بند بودنی کرم گونه
می لولیم
سپیده از افق پیداست
دیگر زمان رهیدن رسیده است
این را تمام خلق
تمام مردم سبز فریاد میزنند
دیگر به انتهای ستم نزدیک میشویم
آن ناجی فریب دهنده هرگز وجود نه داشته٬
ندارد
ما در اسارت دلقکان خون آشام
سال های سخت وسیاهی را طی کردیم
نسل اندر نسل
از روزی که ما را به اسارت دین در آوردند
از آن روز بود که دروغ گفتن آموختیم
گویا سپیده درستیز با روز
هزار خنجر زهر آگین را
درتاروپودخویش تجربه کرده
اما سپیده می آید
نه با امام دروغین
نه با سیصد وسیزده تن
که با خروش تمام سبز ها می آید
تا در رود نور شناور شویم
تن از چرک هزار وچند ساله بشوییم
سپیده می آید
سپیده بیداری
سپیده پایان خواب های پر از کابوس
سپیده ای که دیگر ما را عجم نمی خوانند
ما باز در نور راستی
دست وروی کودکانمان را میشوییم
ما از دروغ ودین
ما از فریب وحقه ونیرنگ
ما از تمام خشم وکین پاک میشویم
دیگر به خاک وگل وسنگ
سجده نخواهیم برد
بر دشمنان خویش می تازیم
آنان را از زاد بوم خویش میرانیم
دیگر عزای قتل دشمن خودرا
بر پا نمی کنیم
ودیگر به هیچ مرقدی دخیل نمی بندیم
دیگر برای مردم ایران زمین
عرب به هر شکلش مقدس نیست
از چرک وزخم خرافات پاک می گردیم
دوباره برمیگردیم
به پاکی. به راستی.به درستی
اهریمن از تن ما خواهد رفت
ما درسپیده آزادی
ازتمام پلیدی دور میشویم
وما پارسی میشویم
آنگونه که بودیم
پیش از ظهور ظلمت دین فریبکار

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

به بادبادک نباید زیاد نخ داد

مادر خدابیامرزم میگفت آدم رو دار مثل بادبادکی میمونه که هرچه نخ بهش بدی میره
حالا این آدم رودار میتونه به یک گروه طبقه  وحتی به حکومتی اطلاق شود
در باب معنی حکومت و حاکمان فلاسفه بسار سخن گفته اند ودر دوران های مختلف تاریخی حکومت ها در اشکال گونا گون عرضه شده اند
وامروز به اصطلاح درعصری که دمکراسی موضوعی شده که به مسخرگی تن میساید چون تقریبا هیچ حکومتی نیست که ادعای داشتن آن را نداشته باشدو این کلمه از معنی خود دور ودور تر میشود
علی الاصول حکومت دمکراسی با تعریفی ساده عبارتست از مدیریت عد ه ای منتخب مردم برای مدتی معین که پایداری این تعداد برگزیده بستگی به چگونگی اداره امور توسط آنان دارد ونهاد های نظارتی بازهم منتخب مردم میتوانند اگر به نوع عملکرد منتخبین اشکال داشتند مراتب را به مردم عرضه کنند وبه سهولت آنان را به علت عدم انجام تعهدشان برکنار کنند وطبیعیست قدرت مردم در این نظام آنقدر مقتدرانه است که مدیران معزول توانا ئی اعتراض به برکناری خود نداشته وفقط میتوانند از عملکرد خود دفاع می نمایند که مکن است پذیرفته شود یا نشود که پی آمد تمام این موارد تصمیمات متخذه  قابل اجرا وحتی لازم الاجراست
اما  این ها که کفتم حکایت یک واقییت بیرونی نیست دمکراسی ترین حکومت فعلی در جهان مدعیان داشتن صفت دمکراسی هستند ودر عمل مردم ابزار بی اراده وآلت دست سیاستگران هستند وهر حرکت اجتماعی مردم تابع پیچ وتابیست که به آن ها داده میشود
حالا به این نوع جکومت نیم بسمل دمکراسی اضافه کنید مدعیان حکومت های دمکراسی مکتبی  مذهبی وو..
ومردم ما در نوعی از حکومت دراسارت هستند که نام جمهوری دارد اما فاقد شاخصه جمهوریت است چون به دنبال جمهوری برچسبی چسبانده اند که تحت هیچ شرایطی نمیتواند ذره ای از نظر ورای مردم رادر خود داشته باشد
وقتی گفته میشود جمهوری اسلامی اولا جمهور محدود به امت میشود ودر این دنیای روشنگری کسی نمی خواهد امت بماند چون امت بودن یعنی در حصار تمام موازین ومقررات واحکام بودن وتکلیف امت در حکومت دینی از قبل وضع شده واگر کسی جرئت اظهار نظری پیدا کند وپیشنهادی را بر مبنای خواست مردم ارائه دهد که کوچکترین مخالفتی با اصول از پیش تعیین شده آن مذهب ومکتب داسته باشد  بدعت گذار  مرتد وخارج از دایره امت محسوب میشود وهمان اصول از پیش تعیین شده حکم به حبس زندان  شکنجه وحبس معترض میدهد
ونظام ما دمکراسی دینی از نوع ولایت فقیهش است که گفته مادر خدا بیامرزم در باره اش صدق میکن
رهبر اولی رفت دومی با اظهار من که لایق نیستم وخلاصه عشوه وطنازی زیر ردای رهبری رفتند قدری که گذشت دید باید مردم برای بلند پروازی بیشترشان چشمشان.... نخ بدهند وبه تدریج متوجه شدند که عجب ایشان پدیده ای بودهاند دردانه خلقت وگوهر یگانه آفرینش وغلط کرده رسولی امامی قدیسی اگر مدعی شود که به درجه عظمت ایشان نیرسد
خوب این ها کم بود وپای بوسیش را شروع کردند البته همه ی این کارها را در متن جاری دمکراسی انجام میدادند تا جنتی دیگر فصل الختام را با شراکت ایشان با خداوند
به آخر رسانید وفرمود اگر کسی به ولایت فقیه معتقد نباشد به خدا اعتقاد ندارد
واین همپا وشریک خداوند چگونه تاب آن دارد که از زبان کسی بشنود که دمکراسی میخواهد مگر بنده جایز به چون وچرا در برابر ذات اقدس شریک الله است؟
ولی بادبادک تا کجا میتواند نخ بخواهد ؟ تا کجا میتواند بتازد  ورویا پردازیش را با میدان دادن به جولان ردن دلقکی  به نام ریاست جمهور نخی دراز را طلب میکند که بر آسمان امت جهانی پرواز کند و عجیب است که نمی فهمد این اندیشه دون کیشوت وارش به زندگی مردم اسیب میرساند از این شریک فابریک خداوند زرنگتر زیاد است واز احمدی نژاد دیوانه تر فراوان  در آغاز قدرت ها دست در دست هم عرصه را به ملت ایران تنگ میکنند آنقدر در محرومیت نگهشان میدارند وتحقیرشان میکنند تا روزی برسد که استعفای خودرا از امت بودن با خشونتی غیر قابل مهارتقدیم شریک خداخواهند کرد ونخ بادباکش را پاره میکنند وپیکرش در نهایت به چنگ شاخه درختان تکه تکه خواهد شد وفرمایش جنتی هر چند همین امروز به عنوان مسخره ترین ادعای جهان در کتاب رکورد های گینس ثبت است فردا موجب پایان بخشدن به عصر دین نقطه پایانی میشود بر تمام ادیان که چیزی جز خرافه نیستند تا باری دیگر بدرود

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

آغاز راه

پیش آمد بدون این که بخواهم توصیه ای راپذیرفتم
به عزیزی از خستگی هایم گفتم وگفت تو که این همه مینویسی وهر روزت را با حداقل یکی دو صفحه از مشغله های ذهنیت سیاه میکنی بیا با دیگران حرف بزن با دیگران گفتگو کن بگذار بادیگران سهیم شوی در بازگوئی نقاط مشترکت با آنان وحتی در گفتن مخالفت هایت با هر آنچه آزارت میدهد
گفتم طغیان من به گونه ایست که نه با اینم نه با آن مذهبی نیستم سکولار نیستم وطن پرست نیستم بی وطن نیستم طنازی را دوست نمیدارم و در یک کلام بیگانه ام نه بیگانه از نوع قهرمان کامو نه بیگانه ای در اعتکاف خود نشستن وخود دیدن وخود گفتن وخود خندیدن..
بیگانگی روح دارم  با تمام زندگان که به ظاهر زنده اند خود را دارای چیزی برتر از دیگران نمیدانم اما ننگم باد اگر دلم بخواهد شریعتی باشم آل احمد باشم خمینی باشم خامنه ای باشم ودر عین حال برادر کارگر وزحمتکشم کاسب محله ام همسرم همسایه ام هیچکدام به من افتخار نزدیک بودنشان را نمیدهند از من دوری میکنند غریبه ام میخوانند وبه همین دلیل است که میبینم از اهل این دیار یا آن دیار دور نیستم از اهالی ناکجا آبادی هستم که تنی خسته دارم وروحی خسته تر
وبرای همین میگویم  آنقدرمیگویم تا به کوی دوست برسم تا به سر زمین آشنا برسم تا در کنار آشنا تن از گرد وغبار بشویم تا هم آوا پیدا کنم همزبان بیابم بگویم که من از جنس شمایانم اما دلم خواسته فریب نخورم اگر از قافله ی جمع دور افتادم متوجه شدم که کاروان سالار هادی کاروانیان نیست به بیراهه میرود شرف اهل کاروان را با آب بی شرفی میشوید واز تغافل آنان چندی خر مراد میراند
از دل همه را دوست میدارم اما چکنم که نمیتوانم به باور این عزیزان یاد آور شوم این که شما در این تیره شب میبینید نور فانوس قریه ای نیست چشم ددان است که سو سو میزند ودر نهایت رسیدن به این نورهای دروغین دریده شدن است
این را برای چند تنی که می آیند وچند خطی نوشته شده از سر خستگیم را میخوانند نمیگویم برای همه میگویم وبه هرکس که میخواند با ملتمسانه ترین لحن میگویم جستجو کنید   در احوال مردممان دقیق شوید وموجب ادبار و درماندگی آنان راپیدا کنید واگر یا فتید به درمان آن بپردازید
وهیچ داروئی را برای زخم دل درد مندانمان از جائی جستجو نکنید به هیچ مکتبی متوسل نشوید کمونیست مکتبی است ویرانگر که اگر در شعارش فریبیندگیست در ذاتش ویرانگری از مذهب درمانی را انتظار نداشته باشید که ریشه ی فاسد آن مردابی است که غریق هرچه بیشتر دست وپا بزند بیشتر در کثافت آن غوطه ور خواهد شد به یاری غرب دل نبندید که جز سود جوئی واستثمار ملت های مهجور هدفی ندارند
ما خود درمانمان در دست خودمان است
 متاسفم که نمیتوانم  با این وسع اندکم بیش از  بیان درد کاری انجام دهم