۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

راه خروج از منطقه ی خاکستری سیاست چیست؟

اعتقاد به درستی کار دست اندرکاران سیاست یک اندیشه موهوم خودفریبانه و در بهترین برداشت٬ خوش بینانه ی ابلهانه است چون در تاریخ کوتاه ورود دمکراسی به کشورمان می بینیم که سیاستمداران در نهایت رذالت با همدستی روشنفکران و قلم به مزدان خود فروخته و استفاده از اندیشه پلید آخوندیسم ملت را به پشیزی فروخته اند
طبع بدبین ایرانی و داشتن سوء ظن اجدادی به طبقه بالا که برای باقی ماندن در مسند قدرت و ثروت به هر حقارتی از جمله نوکری بیگانه تن میدهند امریست طبیعی و به واسطه همین بدبینی هرگز نتوانستم دل به یک گروه دسته سازمان حکومت و هر تشکلی در این ایران ویران شده دل خوش کنم و دائم با تلخی در کام زیسته ام که به خودم مربوط است
اما این بار مطلب آقای نوری علا را که خواندم با تمام بدبینی به قشر روشنفکر دلم را آرام کردم که با ایشان همدلی کنم و نه از جانب خودم که از سوی شرافتمندان بی صدای دست کوتاه اسیر در وطنم و دربدر در سراسر عالم بگویم جانا سخن از زبان ما میگوئی
به تک تک استدلال این آقا در نابکاری حکومت فعلی ایران معتقد هستم و میدانم که نباید به این اندیشه بود که در ماده ی فاسد و ریشه پلیدی ذره ای امید برای اصلاح باشد و باور کنید شاید چنگیز و ایده هایش اصلاح پذیر بود هیتلر و حتی قذافی ممکن است جائی برای اصلاح پذیری داشته باشند اما اندیشه کثیف آخوند غیر قابل اصلاح است. این دندان لثه را به عفونت کشیده به قلب آسیب رسانده دردش جانکاه شده هیچ گریزی نیست جز از ریشه در آوردن و نابود کردنش به طور کامل حالا به چه میزان و مقدار باید درد کشید٬ چقدر خون باید داد و قربانی شد مهم نیست٬ بودن این حکومت به نابودی اصل و اساس منجر میشود این اجنبیان ایران را به باد میدهند و حتی وضع به آنجا میرسد که پیشگوئی آنکه گفت من بروم ایران ایرانستان میشود یک آرزو خواهد شد چون ادامه حکومت این بیگانگان بر ما دیگر نه از تاک نشان خواهد گذاشت نه از تاک نشان
و اما در مورد راه کار این بزرگوار فکر میکنم کمی خوشبینانه وآرمانی سخن فرموده اند حالا چرا؟
آقای نوری علا انتظار دارد درب این تشکیلات نو پا(جمهوریخواهان جدا شده) و به درک رسیده و گریبان رهاشده از به قول وی خاکستر پناهان باز باشد که مثلا مجاهدین خلق ورود کنند؟ مگر میشود؟ حضور این گروه در یک تشکیلات دمکراتیک ملت خواه سم مهلک و ویران کننده هر اتحادیست
توده ای ها ورود کنند؟ ایشان بهتر از من مشی خیانت کارانه این گروه را دیده وشناخته اند
سلطنت طلبان در این جمع مشارکت کنند؟ اینان پوسیده از دوران گذشته هستند و در کنار هر چه و هرکه قرار بگیرند فاسدش میکنند کما این که در کشورهای مثلا مترقی که سلطنتی هستند فساد موج میزند و مشتی کلاش و دزد به نام حفظ سنت خون مردم را میمکند
روشنفکرانی مثل آقای سروش بهنود کدیور و عصاره های خیانت را در جمع خود راه دهند؟ حاشاوکلا
اکثریت مردم کشورمان که مخلصانه سر زمینشان را دوست دارند آزادی را ادراک میکنند در متن خاکستری نیستند مذهبی و خرافی نیستند کمونیست و مجاهد نیستند و این گروه ها سازمانها و تشکل هائی که آزمون خیانت پیشگی را پشت سر گذاشته و در این راه ید طولائی داشته اند را نمی خواهند. مردم ما سرزمینی آباد آزاد و آبرومند را دوست دارند اما متاسفم که بگویم این خواسته ها بالقوه است بر روی بالفعل شدن آن ها غبار خرافات نشسته رنگ خیانت٬ این آرمانها را بیرنگ کرده و از سوی دیگر مردممان فعلا مشق دمکراسی را بلد نیستند سر در گم هستند فقر و بیسوادی و نگهداشته شدن در جهل از این مردم انسان هائی ساخته که قبل از هرچیز نیاز به چراغ دارند نیاز به پاکسازی روان دارند نیاز به رهائی از چنگال خونریز خرافه دارند ایرانی شکلش را دارد دکورش را دارد.. ما در رقص در آواز خوانی در شعر گفتن در سخنوری در داشتن استعداد آنچنان نشان میدهیم که بیننده و شنونده چه چه و به به نثارمان میکند اما عمق نداریم روشنفکرمان هم تا آش بی بی سه شنبه بپزد سه شنبه شب در جمکران ازدحام میلیونی میکنند
مردم ما متاسفانه هنوز در جمعیتی انبوه به تماشای مراسم دار زدن یک محکوم می ایستند و حکومت ها هم از این احوال و کردار ما به نفع خودشان تبلیغات کرده و میکنند
ما نیازمان به اتحاد است اما این کار را بلد نیستیم باید روان ما دیالیز بشود خونی که در رگ های جان ما جریان دارد فاسد است باید این خون پالایش شود توصیه آقای نوری علا با توجه به این که میدانم برخوردار از شعور و شناخت هستند چندان کار ساز نیست ایشان در اجتماعی بسر میبرند که میدانند مردم آن سرزمین تاوان داده اند تا امروز اینگونه زندگی کنند هرچند به آزاد بودن مردم کشورهای غربی و به اصطلاح متمدن هم باور ندارم اما کاچی بهتر از هیچی است ما به نصف وضع مردمان دنیای آزاد هم برسیم کلاهمان را می اندازیم هوا اما چگونه؟
اتحاد را از ریشه فراموش کنید زیرا "آگاه سازی و طی مسیری که به اتحاد و همدلی منتهی میشود" بر زمین مانده و اگر این بی توجهی ادامه داشته باشد ما تا انتهای جان در همین متن خاکستری برای تداوم بخشیدن به حکومت کوتوله های قدرت طلب باقی خواهیم ماند. نباید در دیگران حالت تدافعی و در عین حال انفعالی به وجود آورد باید به مردم گفت یا فهماند که ما ایرانی هستیم ما عرب نیستیم ما ملتی دارای شناسنامه هستیم اگر پیش آمد های زشت(شورش ۵۷) باعث شده از خود بیگانه شویم باید اشکال را از بین ببریم تعداد زیادی ایرانی مجبور به ترک وطن شده اند آیا این مردم که در اثر حادثه گرفتار غربت شده اند ایرانی نیستند؟ ملیتشان را فراموش کرده اند؟ تازه اگر هم چنین باشد بد نیست به خاطر داشته باشیم که ملت های دیگر چند نسل بعد از ما را هم جزو خودشان نمی دانند مثل این که ما ادعا میکنیم مسلمان هستیم در حالیکه مردمی که خاستگاه اسلام متعلق به آن هاست ما را رافضی میخوانند ما خارج از دین هستیم و با هیچ چسبی هم نمیتوانیم خود را به اسلام بچسبانیم هر چند ادعای خود خوانده خامنه ای رهبری مسلمانان جهان باشد که این حرف حضرتشان حکم بادگلو را دارد که فاقد خاصیت صدای خارج شده از جای دیگر است
پس ما باید و باید از شعار اتحاد در این دوران پرهیز کنیم ولی دعوت به طغیان خوب است دعوت به شورش خوب است مردم این را بهتر میپذیرند اتحادی در میانشان نیست نیروی تخریب و نفرت نهفته در جان ایرانی از حکومت است که در این زمان کار ساز است باید کوشش کرد ترس را در مردم از بین برد و خشم کورشان را بر علیه حکومت ستمگر برانگیخت ما در حال حاضر به اتحاد از سر شعور نیاز نداریم(چون امکانپذیر نیست) و اگر هم داریم زمانش وقتی دیگر است٬ ما به اتحادی بر خاسته از نفرت و خشم نیاز داریم٬ ما به دریافت و آگاه شدن از فاسد بودن این حکومت نیاز داریم تا شاید بعدها در یک زمینه نسبتا آزاد به آگاه سازی مردم برای داشتن پیوندی از سر شعور پرداخته شود که دیگر آخوند یا هر ایسم دیگری برسرمان تیغ ستم نکوبند

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

با نانخوران رفسنجانی بجایی نخواهیم رسید

مست داریم تامست! مستیست که از درد به مستی کشیده شده و مستیست که از بیدردی مستی میکند... به نوشته آقای بهنود مبنی بر این که چقدر زمان طول کشیده تا اندیشه خشونت از ذهن آدمی دور شده فکر میکردم و قصه ای به خاطرم آمد٬ یک تفنگ بادی برای پسرم خریده بودم و یکروز با این تفنگ گنجشکی را هدف قرار داد و بلافاصله گریه کرد نوازشش کردم و جایزه ای برایش خریدم و بسیار ستودمش که اینقدر رقیق القلب است و چند روزی گذشت که به من گفت بابا٬ من باید یک موضوعی را به شما بگویم٬ آن روز که گنجشک را زدم و گریه کردم میدانی علت گریه ام چه بود؟ گفتم نه گفت من از شادی این که توانستم گنجشک را بزنم گریه کردم و بعد این من بودم گریستم.... و باید بگویم کسی برای مرگ انسان گریه نمیکند اگر میکرد دنیا جز این بود نه گوانتانامو وجود داشت و نه بازداشتگاه کهریزکی و نه پائین انداختن جوانان حق طلب با دست و پای بسته از پشت بام و نه کشتار آدم ها به وسیله تک تیراندازان. دنیا و وقایعش قرصی است که بسیار تلخ است و متاسفانه اثر درمانی هم ندارد اما بر روی آن لعاب شیرین کشیده اند تا دیگران فریفته شوند که در طول تاریخ شده اند
آقای بهنود میفرمایند جوانان ما بی شکیب هستند٬ آقای بهنود از عدم شعور مردم ما حرف میزند و آقای بهنود بسیار رندانه از کنار مسائل میگذرند٬ از زندانی شدنشان نمیخواهند حرف بزنند و از دیگر کسان که با او در بند بوده اند سخن میگوید و اظهار لحیه میفرمایند که من دوست ندارم از خودم بگویم! از خودت چه بگوئی؟ هرکس نداند خودت که واقفی چگونه از زندان آزاد شدی و چگونه امروز در سایه عافیت از کیسه چه کسانی ارتزاق میکنی و با آسایش و آرامش روزگار میگذرانی
آقای بهنود راحتی را با وجدانش معامله کرده و امروز به جوانان توصیه میکند که ارام باشید و نمیداند که در زیر بار ظلم و ستم شکیبائی معنی ندارد جوانان ایران سرشار از توان نبردند و میدانند نظامی که سرتا پا از دروغ و نیرنگ ساخته شده و تار و پودش از جرم و جنایت به هم تنیده ذره ای امکان برای اصلاح شدن ندارد بهنود که سخنم خطاب به اوست تنها یک شخص نیست "یک جریان است" تقریبا به چندین دهه پیش مربوط است البته اگر دور تر نرویم و میرزا ابراهیم خان کلانتر را به حساب نیاوریم٬ بهنودها و آدم های این طیف فروغی ها هستند که امروز اخته شده اند ولی حتی به اندازه فروغی خائن هم جربزه ندارند. لزومی ندارد که اینگونه خود فروختگان دزد به نام روشنفکر آنالیز شوند همین که ابرام واصرار دارند که جمهوری اسلامی را اصلاح کنند سند خیانت خود را امضا کرده و به خون جوانان شهید کشورمان خیانت کرده اند
در برابر صدام اگر کسی کشته شد فردی بوده مسلح که اگر فرصت پیدا میکرده با سلاحی که داشته طرف مقابل را میکشته و خوب طبیعیست که کشته هم بشود نبردی بوده برابر ولی جوانی که توسط دیکتاتوری حاکم و به جرم آزادیخواهی در خیابان کشته میشود یا در زندان بعد از مورد تجاوز قرار گرفتن "کشته" میشود با خودرو از رویش رد میشوند و تک تیر اندازان هدف قرارش میدهند به معنی واقعی شهید است و جمهوری اسلامی شقی جنایتکار فاسد آن هم فسادی که تمام پیکرش را بویناک کرده مرتکب این اعمال شده و تا باشد چنین خواهد بود و بهنودها و هواخواهان اصلاحات خواسته و به عمد از اصلاح این سیستم خون آشام حرف میزنند جوانان ما بی شکیب نیستند خرد ورزند و میدانند که این موج مسلط که روی تمام غاصبان گذشته ایران را سفید کرده اند تحت هیچ شرایطی اصلاح شدنی نیست مثل یک پیاز گندیده لایه لایه تا مغز فاسد هستند و تنها خرافات مستولی بر مردم ایران کماکان این اجانب را بر سر قدرت نگهداشته و اگر این روشنفکران حامی دیکتاتوری متوجه باشند و فقط نفع طلبی آنان را به خفه ماندن وادار نکرده باشد میبینند که تمام توجه آخوندها به گسترش خرافات ونهادینه کردن آن است به اعزام مبلغ به هر بهانه به روستاها توجه کنید به برگزاری مراسم مذهبی چه از نوع جشنش چه عزایش توجه کنید که چگونه در گسترش این مقوله تلاشی بی وقفه دارند
پس تاریخ یک دور زدن همیشگی رویدادهاست٬ ته خط نقطه سر خط. دیروز بی رودربایستی میکشتند و امروز با لعاب دموکراسی و گسترش آن میکشند نمیگویم بن لادن چی بود آن هم کثافتی بود تولید همین جهان خواران و وقتی او را کشتند در بوق وکرنا کردند که بله ما کشتیم شپش کش شش پا را! در حالی که تروریست زائیده دست آمریکا روسیه چین و با ابزارامثال ایران وطالبان و القاعده بوده و هست.
آقای بهنود با "شمایان" هستم نه با شما٬ سر از گریبان تجاهل بیرون بیاورید و دریابید که حداقل مردم ما به چه نیازمندند اگر در تامین نیاز واقعی آنان که زدودن خرافات که برای پیش شرط آزادی ضروریست کاری کردید نامتان از بد نامی به لیست آزادگان اضافه خواهد شد خود دانید
و به عزیزانی که چیزی درباره این فعلا خیانتکاران بالقوه مینویسند و باد به آستین آنها می اندازند باید گفت که راه را به خطا میروند و ناخواسته به دشمن خدمت میکنند 

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

درخت بی بار سایه دارد روشنفکر بیعار چه دارد؟


شبانه درس میخواندم و روز کارگری میکردم سخت و توانفرسا... آنزمان اوج فعالیت توده ایها بود و من٬جوانکی بودم و برادرم که بعدها حاجی شد از اعضای رده بالای حزب کمونیست که با او در این مورد تضاد عقیده هم داشتم. موقعیت آنروزها بگونه ای نبود که بشود از کمونیست انتقاد کرد در تمام دنیا رواج داشت و بیشتر محبوب جوانان بود و خلاصه آقای لنین کعبه آمال همه ی مردم بخصوص طبقه محروم بود که الا ماشاالله کشور ما همیشه از این طبقه اشباع است. من به برادر ارشدم عرض میکردم که بزرگوار٬ خر داغ میکنند! از کباب خبری نیست و یک روز برادر بیچاره من در روزنامه کثیر الانتشار و به مد آن روز نوشت: بدینوسیله (که بعد متوجه شدم وسیله اش چه بود) از حزب منحله توده برکناری و انزجار خودم را اعلام میدارم. راستش ما خانواده فقیری بودیم مثل اکثر خانواده های شهرمان و برادر من نه دست داشت که بر سر زند نه پا که بر در زند و بعد که از حزب استعفا داد٬ شهرداری با وجود این که به بیسوادان پارتی دار پست و مقام میداد به برادر تحصیل کرده و شاعر من آن هم از روی لطف و بعنوان جایزه مقام رسمی باغبانی را اعطا کرد که با تلاش مستمر خودش رسید به بازرس ساختمان و لفت و لیس کردن و سرانجام آن کمونیست دو آتشه دیروز شد حاج آقا! و به قول مادر خدا بیامرزم من بدبخت از ریشه ای دیگر و تباری دیگر بودم! که زرنگی برادرم را نداشتم که با رسیدن به کوره سوادی هیچ کس به حسابم نیاورد و بعد از بیست سال به قول طلبه ها دود چراغ خوردن درآمدم به اندازه نان و آب روزمره ام هم نشد و همیشه از خجالت باز هم به قول مادرم باید قربیل جلو صورتم بگیرم که در برابر خواسته های خانواده کمتر شرم ببرم
حالا چرا این ها را نوشتم
راستش دلم میخواست از آقای مسعود بهنود که اخیرا فرمایشاتی داشته اند بپرسم چرا شما به واسطه موقعیت و شهرت و سرشناس بودن بین مردم و داشتن قلم خوب و مطالعات فراوان و صاحب آثار و نوشته های فراوان بودن احساس مسئولیت نکرده و برای دگرگون شدن جامعه خرافات زده ایران با سحر قلم و جادوی کلام نمیکوشید تا این دین و بخصوص مذهب ویرانگر شیعی را و از مغز و روح انسان های اسیر در زنجیر خرافات غبار روبی بفرمائید؟! اما یادم آمد که این آقا در مصاحبه اشان فرموده بودند که من حتا به بچه هایم هم نصیحت نمیکنم و بخودم گفتم پس تو چه انتظاری از ایشان داری که برای تنویر افکار مردم وطنمان دست به قلم ببرد؟ اینان در بستر عافیت خفته و نان به نرخ روز خورند و دامن از ورطه ها کشند...


 گفتم که فعلگی میکردم و البته هر جا و به وسیله هر صاحب کاری که به کار گرفته میشدم٬ بله یکروز در شرکتی که کندن جای لوله های نمیدانم آب گاز یا فاضلاب شهری را کنترات گرفته بود به حفاری مشغول بودم که به یک قطعه سیمان برخوردم بسیار سخت بود و دم کلنگ به آن بی تاثیر! ماجرا را به سر کارگر گفتم و او قلم چکشی دستم داد و گفت: تکه تکه و ذره ذره از سیمان بتراش تا از این قسمت عبور کنی و سرانجام به هر سختی و با تاول زدن کف دستم از آن گذشتم و امروز با یادآوری این خاطره به این فکر کردم که شاید ذهن مردم ما منجمدتر و سخت تر از آن سیمان نباشد و نه توان روشنفکران ما از جمله آقای بهنود کمتر از آن قلم و تیشه که بر سله ی سخت خرافات مردممان بی اثر باشد اما چرا کسی همت نمیکند؟ فقط غیرت٬ شهامت٬ قانع بودن و با شرف بودن لازم است تا پیشگام شد و به کندن ذره ذره این صخره از روح مردم پرداخت تا حسین مظلوم دروغین٬ کثافتش از ذهن مردم پاک شود٬ تا کسی برای رقیه و سکینه و فاطمه یعنی فرزندان دشمنان قسم خورده ما ایرانی ها گریه نکند تا کسی برای دشمنش تکیه بر پا نکند و عزاداری ننماید... و این امر مهمی است که تا به منصه ظهور نرسد٬ تا این زنگار از روان مردم ما پاک نشود از غوطه خوردن در این جهل سنگین نجات نخواهیم یافت و دین فروشان از این جهالت بهره برده و از گرده ما مردم پائین نخواهند آمد کافیست مردم آگاه شوند محصول کار این اجنبی پرستان مفت خوار٬ اشاعه دروغ و نیرنگ و تزویر است برای سو استفاده از زحمات مردم و امروزه٬ چپاول وغارت ثروت ملی ما
به ثروت باد آورده هزاران مثلا روحانی مسلط بر مردم ایران نگاه کنید و این را ذره ذره مثل کندن سیمان سخت به یاد مردم بیاورید و امیدوار باشیم که موثر خواهد بود باور کنیم اگر ما تا بن دندان مسلح شویم یا که هر شیخ را به درختی آویزان کنیم٬ اگر نظامی دیگر بر پا سازیم ولی روان مردم از خرافات دینی پالایش نشود این دیو سیرتان دین کار با لباسی تازه باز میگردند و با استفاده از خرافات جای گرفته در عمق ذهن ما مردم تسلط دوباره خود را احیا خواهند کرد این ها را باید در حضور خودشان به مردم شناساند باید به مردم گفت بگو مرگ بر یاد و نام محمد و علی و حسن و حسین و ببین هیچ نخواهد شد جز این که به آرامش روح خواهی رسید.. و اگر چنین باشد دیگر لزومی ندارد مرگ بر خامنه ای سرداد چون ریشه اگر خشکید پس از مدت کوتاهی شاخ و برگ پژمرده شده و فرو خواهد ریخت اما اگر درخت هرس شود شاخ و برگ و جوانه ی نو خواهد زد
آقای بهنود٬ من فکر میکنم که شما درد را بدرستی میدانی پس لطفا خودت را به تجاهل نزن. مثل سروش بی غیرت روشنفکر نما دعای ابو حمزه ثمالی را بگونه ای دیگر تفسیر نکن چون هدایت مردم به سمت نهضت سبز و راه امید سبز و زرد و قرمز و آبی همان هرس کردن درخت فساد است و رشد و نما دادن فرهنگ عزاداری و تکیه زدن و حسین حسین کردن و عقب ماندگی و فنا..
آقای بهنود٬ فراموش نکنید که شر فاسد را مطلقا نمی توان به افسد درمان کرد