۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

دریغ است ایران که ویران شود

شاید تاختن به ایرانی محملی منطقی داشته باشد چون ایرانی که دهان باز میکندتا حد زیادی افاده ها طبق طبق و من منم عجب منم را متبادر میکند. وقتی در خارجه به واسطه نزدیکی تیپ و شکل ظاهری به عرب بودن متهم مان میکنند معترضانه میگوئیم "نو نو پرشن پرشن!" و نمیدانم چرا این را میگوئیم.. بخصوص حالا که همین عرب های از نظر ایرانی متعصب وحشی سوسمار خور با به داو گذاشتن جان برای کسب آزادی میدان مبارزه ی واقعی را ترک نکردند ما ایرانی جماعت بخصوص از نوع خارج نشینش هیاهو راه می اندازیم که چرا مردم ایران غیرت به خرج نمیدهند. در مازندران یک عده برای به دست آوردن چوب تبر زنی میکردند تعدادی هم همراهشان به جنگل میرفتند شغل این عده نه تبر زدن بود نه مسئول تدارکات بودند ولی کارشان مهم بود به این ترتیب که وقتی تبر زن به تنه درخت ضربه میزد یکنفر از آن جماعت همراه هن میگفت این جماعت هن زن مثلا مکمل کار تبرزن بودند و بعدها که تبر زنان به حماقت خود پی بردند هن زنان را از کار محروم کردند و قرار شد هرکس تبر میزند خودش هم هن اش را بگوید مثل این روزهای ما که وقتی مردم با شجاعت پاک دلی و آزادگی بی محابا به خیابان ها میریزند مرگ بر دیکتاتور سر میدهند و در این راه جان میبازند به زندان میروند شکنجه میشوند و مورد تجاوز قرار میگیرند هن زنان خارج نشین هورا میکشند! نوری زاده برای کشته شدن فلانی و شکنجه بهمانی آه سرد میکشد و چون به خلوت میرود "بیشتر میخواهد!" و به ریش هر چه مبارز است میخندد... یا سروش و سازگارا و جوجه های تازه سر از بلون در آورده ای مثل معصومه خانم جدیدالولاده٬ که هم مینویسند و وراجی میکنند و هم کناری زیرسایه درختی نشسته و برای تبر زنان هن میفرمایند. جوشش و خیزش مردم را میدزدند رهبر سازی میکنند در صورتی که تاریخ کشور ما به روان ترین بیان میگوید که رهبری در مملکت ما وجود نداشته مگر این که بعد از رسیدن به قدرت٬ خون بارش ایجاد کرده و باز گلی به جمال قدیمی ها.. خودشان بلند میشدند جنگ میکردن و در اثر تلاش شخصی شاه میشدند اما حالا هزار خیانت مرتکب میشوند و یک باره پشت سنگر دزدی٬ قدرت قاهره ای کمین میکنند و عنوان رهبری را میخرند و اگر موفق شدند که به مقامی برسند با مردم مقابله میکنند و مخالفان را از دم تیغ میگذرانند نمونه اش را تازه و برشته داریم خمینی جانی دروغگو و قشر همپالکی او یعنی جرثومه های فساد مسما به آخوند
و اینک در آستانه فصلی سرد قرار نگرفته ایم. ما یا در خود فصل سردیم یا در اوج تابستان حد تعادلی نداریم ولی بی تعصبی داریم از همین عرب ها هم ارث برده ایم و مخصوصا از مکتب شیعه که نمیدانم با این همه گسترش دانش و جهان دهکده ی جهانی شدن چگونه ما به فصل اعتدال نمیرسیم چرا خرافات مثل گری تمام سر و گردنمان را گرفته و هنوز خود را کاکل زری میدانیم؟ چرا اینقدر رشد پیدا نکرده ایم که هنوز فریب امثال نوری زاده بهنودو سروشها را میخوریم.. مگر یادتان نیست که جوانان دیروز توسط آقای علی شریعتی تا دسته خوردند و جوانان امروز تاوان آن بی مسئولیتی و خیانت او را پس میدهند؟ ما زخمی هستیم ما درد این سرطان را با پوست و گوشت و استخوان حس میکنیم و میدانیم که سرطان مذهب تا دورترین نقطه پیکرمان را گرفته اما درد را که متاسفانه مسری است پنهان میکنیم و میخواهیم در این دوران دگرگون شده آن را به فرزندانمان هم منتقل کنیم
آخر نگاه کنید٬ ما آدم بودیم ما در دوران گذشته ساواکی داشتیم ولی از شغل خودشان خجالت میکشیدند عملیاتشان را محرمانه و در نیمه شب ها انجام میدادند ولی در سایه وقاحت فقیه٬ امروزه الا ماشاالله لباس شخصی داریم و کارشان را هم دوست دارند و قبحی احساس نمیکنند آنقدر شکنجه گر و تک تیر انداز قاتل زیاد داریم که به دیگر کشورها هم صادر میکنیم و در سوریه این جانیان ایرانی به کشتار آزادی خواهان سوری میپردازند
 چرا ما فاسد شده ایم موج وجنبش وگروه ودسته سبز وزرد وقرمز همه سر وته یک کرباس هستند امثال نوری زاده ها تک تیر اندازان وشکنجه گران روح مردم هستند اگر در دوران شاه عده ای شکنجه گر بودند با تمام زشتی کارشان اثری باقی نگذاشته اند نهایت چند نفری را شکنجه کرده یا کشته اند که باید گفت زشت وپلید بوده اما اثر کار شریعتی از بین رفتنی نیست یا باید سال ها تلاش کرد تا زخم عمیق وارد شده توسط این خائن کمی بهبود پیدا کند و ریزه خواران وآب به آسیاب جمهوری اسلامی ریزان فعلی که به عمد نامشان را تکرار میکنم همان شغل کثیف تک تیراندازی و شکنجه روان ایرانی را ادامه میدهند. اینان خود پلیدند و سروش وسازگارا ونوری زاده وکدیور وبهنود وامثال این فاسدان کماکان به کار خود ادامه میدهند و به جای استفاده از قلم وکلامشان برای بیرون کردن مردم از دنیای خرافات و هدایتشان به سمت نور آگاهی کماکان سنگ کسانی را به سینه میزنند که اگر بر گرده مردم سوار شوند همین معرکه دوباره برپا خواهد شد ومحمد وحسن وحسین اگر فعلا با عمامه سیاه بر شعور مردم گه میزنند در دور بعد با لباس سبز همان ریدن را تکرار خواهند کرد
ما چه بپذیریم چه نه ناموس وشرفمان را پیامبر وائمه وپی آمد آن آخوند ها بر باد داده اند و آیا حال وقتش نرسیده هرچه که تاکنون ما را به ادبار کشیده دور بریزیم حالا اسمش پادشاه است ولی فقیه است کمونیست است مجاهد است موتلفه است مشروطه خواه یا مشروعه خواه است از گروه آمریکائیست یا انگلیسی با روسیه وچین است یا با فرانسه احمد رفعت است یا شاهید خانم درخشش است یا جمشید چالنگی بنی صدر است یا مقتدا صدر نمیدانم هرچه که هست و برای رنگ کردن ایران و ایرانی کمر همت بسته دور بریزیم خودمان باشیم دور از عرب و سوگواری های جوک مانند و تظاهرات مستانه البته مست های ولایتی و مستی کردن آنان
آیا میشود آدم باشیم و ایرانی و در آینده کسی ما را به جرم اظهار عقیده و حرف زدن از حقمان شکنجه نکند به دار نکشد به زندانمان نیندازد و به عزیزانمان در زندان تجاوز نکند؟
باور کنید همه ی این حقارت ها را مذهب و کباده کشان این میدان بر سر ما آورده اند
باز هم عرض میکنم سبز وزرد وقرمز سیاه را به دور بریزیم وایرانی خالص باشیم حداقل به اندازه آن توسی خوابیده در غربت توس

۲ نظر:

  1. اگر روزی خدای ناکرده سایه رهبر از ایران کنار رود ، والله قسم ایران طالبان زیاد دارد که به ناموس احدی رحم نکنند……

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=93:1389-10-08-06-19-44&catid=45:nazar-bozorgan

    پاسخحذف
  2. با درود به شما من فقط از یک جهت متاسفم و آنهم اینکه شما به اصل مطلب با بیانی بسیار تیز پرداخته اید و این دافعه ایجاد میکند

    پاسخحذف