۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

آغاز راه

پیش آمد بدون این که بخواهم توصیه ای راپذیرفتم
به عزیزی از خستگی هایم گفتم وگفت تو که این همه مینویسی وهر روزت را با حداقل یکی دو صفحه از مشغله های ذهنیت سیاه میکنی بیا با دیگران حرف بزن با دیگران گفتگو کن بگذار بادیگران سهیم شوی در بازگوئی نقاط مشترکت با آنان وحتی در گفتن مخالفت هایت با هر آنچه آزارت میدهد
گفتم طغیان من به گونه ایست که نه با اینم نه با آن مذهبی نیستم سکولار نیستم وطن پرست نیستم بی وطن نیستم طنازی را دوست نمیدارم و در یک کلام بیگانه ام نه بیگانه از نوع قهرمان کامو نه بیگانه ای در اعتکاف خود نشستن وخود دیدن وخود گفتن وخود خندیدن..
بیگانگی روح دارم  با تمام زندگان که به ظاهر زنده اند خود را دارای چیزی برتر از دیگران نمیدانم اما ننگم باد اگر دلم بخواهد شریعتی باشم آل احمد باشم خمینی باشم خامنه ای باشم ودر عین حال برادر کارگر وزحمتکشم کاسب محله ام همسرم همسایه ام هیچکدام به من افتخار نزدیک بودنشان را نمیدهند از من دوری میکنند غریبه ام میخوانند وبه همین دلیل است که میبینم از اهل این دیار یا آن دیار دور نیستم از اهالی ناکجا آبادی هستم که تنی خسته دارم وروحی خسته تر
وبرای همین میگویم  آنقدرمیگویم تا به کوی دوست برسم تا به سر زمین آشنا برسم تا در کنار آشنا تن از گرد وغبار بشویم تا هم آوا پیدا کنم همزبان بیابم بگویم که من از جنس شمایانم اما دلم خواسته فریب نخورم اگر از قافله ی جمع دور افتادم متوجه شدم که کاروان سالار هادی کاروانیان نیست به بیراهه میرود شرف اهل کاروان را با آب بی شرفی میشوید واز تغافل آنان چندی خر مراد میراند
از دل همه را دوست میدارم اما چکنم که نمیتوانم به باور این عزیزان یاد آور شوم این که شما در این تیره شب میبینید نور فانوس قریه ای نیست چشم ددان است که سو سو میزند ودر نهایت رسیدن به این نورهای دروغین دریده شدن است
این را برای چند تنی که می آیند وچند خطی نوشته شده از سر خستگیم را میخوانند نمیگویم برای همه میگویم وبه هرکس که میخواند با ملتمسانه ترین لحن میگویم جستجو کنید   در احوال مردممان دقیق شوید وموجب ادبار و درماندگی آنان راپیدا کنید واگر یا فتید به درمان آن بپردازید
وهیچ داروئی را برای زخم دل درد مندانمان از جائی جستجو نکنید به هیچ مکتبی متوسل نشوید کمونیست مکتبی است ویرانگر که اگر در شعارش فریبیندگیست در ذاتش ویرانگری از مذهب درمانی را انتظار نداشته باشید که ریشه ی فاسد آن مردابی است که غریق هرچه بیشتر دست وپا بزند بیشتر در کثافت آن غوطه ور خواهد شد به یاری غرب دل نبندید که جز سود جوئی واستثمار ملت های مهجور هدفی ندارند
ما خود درمانمان در دست خودمان است
 متاسفم که نمیتوانم  با این وسع اندکم بیش از  بیان درد کاری انجام دهم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر